باش و نباش…
پذیرا نباش اما سرشار چرا درست آن زمان هم که پاهایت بی حس از عفونت است تو عجب سر سختی که به عشق کهنه ای پایدار ماندی
پذیرا نباش اما سرشار چرا درست آن زمان هم که پاهایت بی حس از عفونت است تو عجب سر سختی که به عشق کهنه ای پایدار ماندی
باز می گردیم
من و تو رو به هم و بیداری
طاقتی بالنده
قدر این فاصله تنهایی
روی دیوار اتاقی قاب عکسی همه چیزه
از همون لحظه لبخند ،همه ی دنیا عزیزه
من ِقصه توی غصه ،جا واسه بودن ندارم
گل من برای اینکه قاب عکس تو رو دارم
حلالم کن،
که من گاهی گرفتارت نبودم
خیانت کردم و چشم انتظار تو نبودم /
نگاه و حرف و نامه ام و هر زمان غزل غزل بهانه ام همه به پای هر شبی که مبتلا به چشم های خفته یاس خانه ام *** در کنارت چون سکوتم ساده و بی وقفه شب...
روبه رو ریگ و ردیف آجر و دری رو به سکوت پشت به درهایی موازی ،نگهبان شب دست بر تیغه خنجر من نگهبانم و پاسدار امشب ثانیه هر سال است، وای بر تنگ و ملال پای در پاشنه...
مهربانی های شما