دسته: شعر

پذیرا باش ۰

باش و نباش…

پذیرا نباش اما سرشار چرا درست آن زمان هم که پاهایت بی حس از عفونت است تو عجب سر سختی که به عشق کهنه ای پایدار ماندی

شعر / پروانه ۱

پروانه

ماه را به عشقت به دردرآوردن جان را به پات زتن درآوردن از تمام عاشقان و نظردارانت تک به تک پدر درآوردن در نبود و بودنت هر بار قطره اشکی ز دل درآوردن جای زجه های یک عاشق...

بسم الله … ۰

بسم الله …

باز می گردیم

من و تو رو به هم و بیداری

طاقتی بالنده

قدر این فاصله تنهایی

چشم انتظار… ۱

چشم انتظار…

روی دیوار اتاقی قاب عکسی همه چیزه

از همون لحظه لبخند ،همه ی دنیا عزیزه

من ِقصه توی غصه ،جا واسه بودن ندارم

گل من برای اینکه قاب عکس تو رو دارم

دو شعر برای خفته یاس خانه ۰

دو شعر برای خفته یاس خانه

نگاه و حرف و نامه ام و هر زمان  غزل غزل بهانه ام همه به پای هر شبی که مبتلا      به چشم های خفته یاس خانه ام *** در کنارت چون سکوتم ساده و بی وقفه شب...

نگهبان خاطره ها ۰

نگهبان خاطره ها

روبه رو ریگ و ردیف آجر و دری رو به سکوت پشت به درهایی موازی ،نگهبان شب دست بر تیغه خنجر من نگهبانم و پاسدار امشب ثانیه هر سال است،  وای بر تنگ و ملال پای در پاشنه...