مصاحبه با یک مدیر گوشه نشین!
قرار است این بار با شکلی متفاوت به سراغ همکارانمان در حوزه برویم .ما به دوستان زنگ می زنیم و بدون اطلاع قبلی وارد یک بحث خودمانی و تازه با هر کس که آن طرف خط باشد می شویم که ترجیح ما دوستان مدیر و رییس است البته!بد ندیدیم به بهانه حوادث روز با یکی از کارکنان حوزه که به گفته خودش سوابق خدماتی متفاوت و شایان توجهی داشته است ، یک فنجای چای بدون قند نخوریم و کلی برویم روی اعصابش تا یک گپ رشید پوری بگیریم .(فرهنگستان زبان طی حکمی کلمه لطیف چالش را فاقد وجاهت قانونی اعلام کرد و زین پس واژه رشید پور را همسانگزینش قرارداده تا همه بفهمند گزارش یعنی چی…)آنچه می خوانید ماه عسل تلاش همکارانم است در نشستی هفت ساعته با مقام محترم جناب گوشه که ادعا می کند در طبقه دوازدهم حوزه مشرف به برج میلاد دفتر دارد.البته این گفتگو تلفنی جهت افراد مشکل دار روی نوار کاست شجریان دوستمان به ناچار ضبط شده تا قابیلت ارائه به دادگاه مطبوعات را داشته باشد.
طرح موضوع می کنم استاد آیا چرا امکان دخالت طرح سهمیه بندی بنزین در روند کاری کارکنان حوزه نقشی دارد؟
– آمار ها نشان داده به لطف خدا از سال ۱۳۳۲ با ملی شدن صنعت نفت توسط ایران ما گامی هر چند کوچک در عرصه جهانی سازی گذاشته ایم و این روند را با فراز و فرود هایی اندک هر چند اندک اما قوی برداشتیم و این در عزم ملت ما هیچ خللی ایجاد نمی کند البته ما الان با یک نمونه آماری pilooot طرف هستیم که جنس این ها با بقیه فرق اساسی و نهادینه دارد.
* متوجه منظورتان نمی شوم کارمندان حوزه از چه جنسی هستند؟
ببینید من مجبورم یک پرانتز باز کنم (
خوب؟
خوب دیگر همین
یعنی چی ؟
آقا ما باید این افراد را نه در دایره آدم های کوچه و خیابان ببینیم و نه هنرمندان شهری که دغدغه های عالیه ملی دینی فکری فرهنگی ندارند.
خوب پس اگر در این ها نبینیم در چه دایره ای ببینیم دیگر آدمی نمی ماند که؟
خب نماند شاید ایشان در سطح بقیه آدم ها نباشند. می گیرید چه می گویم؟
نه!
حیف این مجله حوزه هنری که داده اند دست شما بچه های کم آی کیو
ببخشید اما من منظورم این است که حالا که بنزین سهمیه بندی شده است این کارمندان غیر فرشته برایشان فرقی می کند یا نه؟
الان ما یک طرح داریم به نام طرح منزلت که در این طرح ما سطح توقع شما را پایین می آوریم تا شما به شان و منزلت دلخواهتان برسید.
می تونم بپرسم این طرح چطور ساماندهی شده است؟
خب شما وقتی وارد ساختمان حوزه هنری می شوید به پدیده آسانسور برخورد می کنید. ما طی یک برنامه دقیق و کارشناسی شده از این وسیله زائد به نفع خودمان استفاده کرده ایم به این شکل که وقتی شما می خواهید طبقه چهار بروید باید تکمه طبقه پنج را بزنید و این یعنی یکی بیشتر از انتظار شما پس شما همیشه باید برای کمتر ها به بیشتر ها متوسل شوید.
و این طرح اگرچه نفهمیدم چی بود در این بحث کارت سوخت چه نقشی دارد؟
آهان، وقتی شما وارد حوزه می شوید دو طیف اساسی دارید: سواره و پیاده یعنی دارامند خودرو و نا دارامند آن. این افراد طی طرح من در قسمت اول می توانند با دادن مبلغی از مزایایی بیشتر استفاده کنند.
یعنی اینکه یک کارمند حوزه به طور متوسط روزانه ۹ ساعت و ۱۲ درجه کار می کند که این در مقایسه با آمار های جهانی کلی بیشتر است. این افراد یک بار می خواهند رسما وارد شوند و برعکس . اما به طور غیر رسمی بین ۱۲۰ تا ۲۲۰ بار در ساعت از دفترشان بیرون می روند اگر این افراد با بلیت های اتوبوسی که ما در اختیارشان قرار می دهیم مبادرت به سفر های درون شهری کنند کمک بزرگی به خود و حوزه کرده اند چراکه می شود در محوطه پشتی حوزه یک مخزن بنزین قرار داد و با کارت سوخت دوستان به چرخه خدمات شهری نیز کمک کرد.
منظورتان را نمی فهمم؟
ببینید ما الان در عصر الکترونیک هستیم و ما می توانیم از پدیدها به نفع خودمان استفاده کنیم.
الان شما از کارت سوخت چه استفاده هایی می کنید؟
اول آن را تهیه می کنیم با اجرای چند طرح فوری چون : مسابقه جایگزینی کارت سوخت با کارت تلفن، طرح طلایی بیست تومان بده کارتت را شارژ کنم و هر کی کارت همکارشو بیاره بلیط اعتباری می گیره و…
سپس آن را در بازار آزاد به سرمایه تبدیل کرده و در خدمت اهدافمان قرار می دهیم.
بعد تکلیف آن دسته دوم که پیاده اند چی؟
آنها نیز می توانند در این امر خیر ما را یاری کنند.
شما مطمئن هستید در حوزه کار کردید؟
بله من خیلی وقته که دارم در حوزه خدمت می کنم.
به چه عنوانی ؟الان چه سمتی دارید؟
ای آقا ما اینجا مقام و سمت نداریم مهم رضای خداست.
حالا خواهش می کنم …
من همسایه روبروی شما هستم الانم یک شماره کم گرفتید خانه ما زنگ خورد و چون همه این کار را می کنند من دیگه در جریان تمام اتفاقات هستم البته دیروز هم خط رو خط شد که توانستم دعوای آقای … با … بشنوم که می گفت : ای بیب بیب …این ها را هم که گفتم همش راست بود به جان جفت بچه هام ما کاسبیم .گفتم شما دستتون تو آتیشه گفتم شاید فرجی بشه بر و بچه های حوزه هم مشتری بشن ما یه تکونی بخوریم عزیز جان
ممنون استاد” تق”
بووووووووووووووووووووووووووووق
این مطلب در دوهفته نامه حوزه هنری شماره دوم به چاپ رسیده است.
مهربانی های شما