عاشقانه های دل تنگ کننده
به بهانه اکران اختصاصی فیلم « دلتنگی های عاشقانه » اثر از رضا اعظمیان بد ندیدم نگاهی به این فیلم داشته باشم که به زودی اکران عمومی آن آغاز خواهد شد.
اگر خیلی خلاصه به سراغ فیلم برویم به گفته محمدتقی فهیم منتقد سینمایی خوب کشورمان در جلسه نقد فیلم ، تا ۲۰ دقیقه اول فیلم شاهد تکرار یک فیلم عاشقانه فارسی پیش از انقلاب هستید که زوجی بی دغدغه در ابتدای زندگی با موتور دل به طبیعت می زنند و …. اما کمی بعد تر قصه با شروع جنگ ریتم خود را باز می یابد .
روایت به گفته اعظمیان کارگردان فیلم از نگاه لیلا زن اصلی داستان روایت شده و این زندگینامه مرحله به مرحله با دوری ها و دلتنگی هایی که جنگ با خود می آورد مراحل زندگی این زوج را به تصویر می کشد.
اگرچه به نظر می رسد همین خط داستانی هم بی دلیل بازه زمانی طولانی را در بر گرفته که مقطعی نزدیک به ۲۵ سال را روایت می کند. برخی شخصیت ها هیچ هویت و تعریفی نداشته و می آیند و می روند. چهره ها برای پیشبرد فیلم به صحنه می آیند و هیچ تعریفی از فرهنگ و ادبیات دوران نمایش داده شده به ما نمی دهند. گویی خانواده های این دو زوج تنها با گریم پیر می شوند و بس.
قصه شاید گره ای جز دوری ناشی از جنگ ندارد …. برخی صحنه ها به دلیل تعدد موضوع و روایت تاریخ گونه شاید تنها به یک الی دو دقیقه بسنده می کنند که مخاطب را راضی نمی سازد. اگرچه تلاش شده در دکور و طراحی صحنه رعایت تطبیق زمانی داده شود اما باز هم معابر و فضا ها امروزی بودنشان را لو می دهند.
از این گذشته برخی جنبه های کمک کننده به روایت طبیعی داستان دیده نشده است. به عنوان مثال در جاهایی اشاره می شود که لیلا برای درمان مرد رزمنده داستان ( محمد رضا فروتن ) که حالا جانبازی رنجور شده است، تن به فروش خانه می دهد و رهسپار خانه های سازمانی در حکمیه می شود. پس از این کد ها و پیش از این وقتی داستان دلزدگی فروتن از حضور در سیستم نظامی پس از جنگ پیش می آید او اشاره می کند که دوست دارد به شغل جوانی اش – مکانیکی – برگردد اما همه این کد ها رها شده و ما نمی دانیم این خانواده چگونه امرار معاش می کنند در شرایطی که حتی از سرباز زدن بنیاد مستضعفان و جانبازان در پرداخت هزینه ها یاد می شود.
همین نقص در اشاره ها و بیان ناقص که بحث داغ شب نقد نیز بود در برخی قسمت ها مانند معرفی بی معنای برادر شوهر و حذف او ، عدم نمایش زندگی طبیعی خانوده ها و تنها نمایش تنهایی لیلا و …. باعث می شود گمان کنید این فیلم خلاصه شده یک سریال تلویوزیونی است.
از سویی زن داستان همچون تمامی همسران رزمندگان قرار است در این شرایط به وجود آمده نقشی را ایفا کند چرا که حتی مدتی را در مناطق نزدیک به منطقه عملیاتی زندگی می کند اما تنها تلاش او برای کمک ،نوشتن شماره و نشانی خانواده هایی است که فرزندشان توسط بعثی ها به اسارت گرفته شده و فیلم اعلام سلامتی شان از تلویزیون ایران یا عراق پخش می شود. او در ظاهر می خواهد آن خانواده ها را با خبر کند که با نمایش یک حمله هوایی این فعالیت او نیز رها می شود.
فرزندان خانواده بزرگ می شوند اما باز هم هیچ جهت گیری در آنها نمی بینیم. نه حال و هوای فرزندان متوقع نسل فعلی را دارند نه تلاشی برای نمایش تربیت خاصی را ، آنها هم معمولی هستند مثل پدر و مادرشان . گویی اگر فروتن لباس پاسداری تن دارد این معمولی بودن باعث می شود که صورتش را اصلاح کند و با ادکلن خارجی رهسپار خدمت در شهر شود!
این معمولی بودن اگرچه بد نیست و بسیاری از جوانان این وطن فارغ از نگاه های سیاسی و جناحی تنها به حکم وظیفه و اعتقاد رهسپار جنگ شدند اما شاید برای یک فیلم با این روایت کمی عجیب باشد. خبری از همدلی های ان روزگار ، حضور همسایه ها و به خصوص همسران تنهایی رزمندگان کنار هم و فعالیت های پشت جبهه و حتی یک رکعت نماز خواندن یکی از افراد فیلم – جز یک سکانس ان هم نماز لیلا پای تخت همسرش به قصد دعا – خبری نیست .
بر خلاف نظر کارگردان مبنی بر عدم آزادی در نمایش روابط عاشقانه و خصوصی بین زوج ، تقریبا هیچ صحنه ای را سراغ نداریم که تماس ها ، شوخی ها و روابط نزدیک به شکل طبیعی و آزادانه شکل نگرفته باشد. اگرچه گمان نمی رود این صحنه ها شکلی زننده به خود گرفته باشند.
از این جزییات که بگذریم موسیقی ، تصویر برداری و جلوه های ویژه نیز در درجه کیفی متوسط قرار می گیرد. شاید نقطه قوت فیلم در برخی جزییات صحنه و دکور باشد و بس.
اما دغدغه مهم تری که بعد از این مباحث مطرح است شاید دلیل کم اقبالی این فیلم ها در گیشه باشد که هنوز روانه اکران نشده قابل پیش بینی است.
فرمول هایی چون تم عاشقانه، استفاده از چهره های جوان پسند و حتی اسم و صحنه هایی تماشاگر پسند در این فیلم کمک چندانی نمی کند. چرا که وقتی بستر فیلم روایت جنگ و سال های دور را دارد گویی قصه ها همه شبیه هم می شوند. تمامی توانمندی کارگردان یا قربانی روایت هم شکل می شود و یا اسیر نمایش سختی ها و مرارت ها.
فرض کنیم اگر نه بازیگران را می شناختیم و نه زندگی لیلا آنقدر طولانی روایت می شد که مجبور شویم او را از ۱۶ سالگی تا آستانه ۴۰ سالگی با همان طراوت و زیبایی تحمل کنیم!! اگر قصه ، گره هایش و دیالوگ ها ،داستان های فرعی و ریتم فیلم به شکلی بهتر چیدمان می شد و مثلا همان زمان موشک باران مجالی می شد برای شناختن زن جوانی که در اضطراب جنگ و داشتن فرزند دوری همسر را نیز تاب می آورد و مقطعی از زندگی او و اطرافیانش را با هم مرور کنیم و تنها با پرش هایی به آینده و فوت همسر در سال های اخیر دیده شود، شاید اثر اینقدر دلتنگ کننده و کش دار نمی شد.
کارنامه کاری کارگردان و تهیه کننده نشان می دهد بخشی از این تکه های پازل به دلیل نو بودن تجربه برای صاحب اثر و نوع همکاری این دو است که منجر به کامل نشدن زنجیره قوی برای تیم تولید می شود.
امیدواریم با تمامی این مباحث این فیلم نیز به دلیل تلاش ستودنی اش در نمایش بخشی از زندگی تعداد زیادی از هموطنان در گیشه کارنامه قابل قبولی را به خود اختصاص دهد.
مهربانی های شما