وصیتنامه من!
نویسنده: کاوه کهنمهر / از همه کارهای روزانه فارغ شوید. حتی استراحت کنید و بعد یک قلم و کاغذ بردارید. «وصیتنامه» بنویسید! بله درست خواندید؛ «وصیتنامه» را با این فرض بنویسید که فردا صبح زود از خانه بیرون میروید و دیگر…
وصیتنامه بچههای جنگ را خواندهاید؟ خوب حس کنید در میان تلاطم جنگ، در شرایط سخت و دور از خانواده و گاهی مجروح و لب تشنه، همه چیز و همه کس را پشت سر گذاشتهاید و پیش رو راهی هست که باید بروید. لابه لای متنهای ساده و گاه تکراری رزمندهها حرفهایی نهفته است که حتی وصیتنامههای شهدای این روزهای مدافع حرم در سوریه هم همان رنگ و بو را میدهد.
نمیدانم توانستید یک خط هم بنویسید؟ من که نیمی از نامهام به زندگی و کار و بدهی و … پس چرا آنها از این حرفها ننوشته بودند؟! شاید کاری نداشتند، پولی نداشتند، شاید هم دغدغه همه آنها را…. این «امام را تنها نگذارید» را چرا اینقدر تکرار میکنند. چرا به همسران و دخترانشان عفت و نجابت را مکرر تذکر میدهند. مگر این سالها ما یادمان رفته. این چیزها که نیاز به گفتن ندارد. اینها که کم رنگ نشده!
آن بالای صفحه که مینویسم به نام خداوند دل های آرام. وصیت نامه کاوه کهنمهر. دلم آشوب میشود! چقدر دلهایشان مطمئن بود. چقدر کلماتشان بوی خدا میداد. حتی شعار هم نبود، یقین بود. چرا که این آخرین اثر یادگارشان بود که مخفی مینوشتند و شاید هنگام خواندنش میدانستند نیستند که بخواهند با آن جلوی جماعتی خودی نشان دهند.
راهشان مشخص بود و بیتاب «پریدن» بودند اما نگرانی ما و آیندهمان بودند که شاید نمیخواستیم یا نمیتوانستیم پا به پایشان برویم.
وصیتی بنویسید به عنوان شخصی ترین دلنوشته با خدا و مهربان ترین های زندگیتان را یادکنید. این تنها کاری است که می توان مثل شهدا انجام داد اگر دلتان آرام باشد.
کاوه کهنمهر / ماهنامه همشهری خردنامه ویژه نامه پایداری – شماره ۱۵۸
مهربانی های شما