تازه های رسانه کهن مهر

۲

این جایزه تقدیم شما

روز گذشته در سومین سوگواره بین المللی وبلاگنویسان جزء برگزیدگان این جشنواره شناخته شدم. تصاویر محرم و عاشورای امسال در فتوبلاگم دلیل این انتخاب داوران بود. جزئیات خبر و تصاویر مرتبط را در ادامه مطلب مشاهده فرمائید.

مشاهیر ارمنی ۲ ۰

مشاهیر ارمنی ۲

پاوستوس بوزاند پاوستوس بوزاند یکی از مشهورترین چهره های تاریخ نویس ارمنی در قرن پنجم است. از او تنها یک اثر به نام تاریخ بوزاند یا «تاریخ ارمنستان» به یادگار مانده است. قازارپارپی مورخ قرن پنجم کتاب بوزاند...

سکوت بم ۰

سکوت بم

جمعه پنجم دی ماه، خنده بر لب بچه های شهر آفتاب خشکید و جای خود را به اشک و فریاد داد. «بم»، شهری که نخل هایش با افتخار قد راست می کردند و سایه بان رهگذران بودند، حالا...

تقدیر نامه روز خبرنگار ۰

لوح تقدیر / روز خبرنگار

  لوح تقدیر باشگاه خبرنگاران جوان به مناسبت روز خبرنگار از طرف : ابراهیم زادگان رئیس باشگاه خبرنگاران جوان صدا و سیمای جمهوری اسلامی زمان : مردادماه ۱۳۸۲  

کافه وصال ۱

کافه وصال

نگاه اول
از خیابان سرد و نیمه شلوغ می گذشتیم. یک ساعت از پیاده رویمان سپری شده بود و تا میدان و خداحافظی چیزی نمانده بود.
درباره کار حرف می زدیم و من دست هایم را توی جیبم کرده بودم و قدم های بلند و آرام بر می داشتم. از زیرنور یک مغازه رد شدیم که نو بودن ویترینش توجهم را جلب کرد، از پشت شانه های دوستم نگاهی انداختم . مغازه یک شیرینی فروشی یا کافه قنادی بود و …نگاه عابرانه ام خشک حضورش شد!
آمده بودم کنار صندوق به همکارش چیزی بگوید که نگاهش به بیرون افتاد و با نگاه من گره خورد. همه اینها چند ثانیه بیشتر جان نداشت و من با تصویری از دختری با چشمانی سحرآمیز، موهایی روشن و بلندبالا، مجذوب این لحظه ها بودم که با درد آرنج دوستم به خودم آمدم: می شنوی چی می گم؟
تا میدان چند بار ایستادم و به عقب نگاه کردم شاید از محل کارش بیرون بیاید و دنبالم بگردد!
حتی اعتراف هم کردم: ببین من یه فرشته دیدم!

این یک نقد فیلم نیست ۰

این یک نقد فیلم نیست

نمی دانم تا به حال لذت نشستن در سینمای خالی را تجربه کرده ای یا نه؟

متاسفم که باید کوتاه بنویسم چون می گویند حوصله خوانندگان روز به روز کمتر می شود، پس من هم ناچارم کوتاه کوتاه بگویم شاید در حد همان تیتر یک مطلب و البته چون مطالبم زیاد و به هم تنیده است تیتر ها را پشت سر هم بیاورم!

اگر خجالت نمی کشید ۰

اگر خجالت نمی کشید

جدی و با اراده آمده بود اما نفهمید کی آمده و اینجا نشسته. چند دقیقه قبل تنش داغ شده بود وقتی تابلوی مطب را دید و وارد راه پله ها شد و نوبت گرفت. شاید فکر می کرد...