بوی اسپند نمی آید!
اعت سه بعد از ظهر است با هجومی از افکار نا مشخص به جایی رسیده ام که سرمایش از همیشه بیشتر می لرزاندم. شاید هم این لرزش از صدای طبل طبال هایی است که استخوان های کمرم را مرتعش کرده است.
ساعت سه است و بجای بوی اسپند عطر playboy مشامم را پر کرده است. سه ساعت پیش امام زیر تیرباران نماز را با وضوی خون اقامه کرد اما این جوانان که کاکلشان مانند مردان جنگی افراشته مانده تا شب چکمه هاشان را از پای در نمی آورند و زیارتشان از چهره های بزک کرده دختران استقبال کننده تا بعد از ظهر عاشورا ادامه دارد.
اینجا در هر پنج قدم یک طبل روی زمین کاشته شده که از قد طبالش پیشی گرفته و روی گروه های بی خانمان اروپای متجدد را کم کرده است.
اینجا کسی اشک نمی ریزد ، دعا نمی کند، همه مشغول همهمه و صدا هستند. می خندند و خوراکی می خورند. نذر ها، فریاد ها و سیاه پوشی ها به کربلا نمی رود. این ها برای همدیگر می پوشند،می پزند و مظلوم ها باز هم مظلوم اند.
باند ها صدای زوزه سگ های را می دهند که پرده های حرمت محرم را می درند و فرهنگ را زیر پای صاحبانشان له می کنند.
پلیس ها از صبح از این همه هجوم خسته شدند و هنوز نمی داند که راه را برای چه کسی باز کنند بی قطره ای آب و حتی یک خسته نباشید.
گفتم پلیس و یاد آن گزارش افتادم که در ایام ماه محرم آمار جرم و جنایت به شکل چشمگیری کاهش می یابد.
دلیلش بخش مواد در شلوغی هیئت هاست و دزدی ها و چشم چرانی هایی که طبق یک نامه نانوشته مباح دیده می شود. چه بد مردمی هستیم که ده روز به پیشواز مرگ مردی می رویم و دست آخر روز وداع با لبخند و قابلمه های غنایم جنگی از روی دست و پای پیرزنان و کودکان ه قرارگاه های خود می رویم.
ملت افراط و تفریط یا ارکستر موسیقیشان ترانه های عاشقانه را در دستگاه محرم می نوازد و زنجیرهاشان به بهانه شناسه قومی و منطقه ای با رقص ها و اطوار بی معنی در آسمان می چرخد. یا تصاویری زنانه می کشند و …
و یا در سویی دیگر بر سر روی خودشان تیغ می زنند و ساعت دو نیمه شب خواب را بر همه حرام می کنند و صورت بر آسفالت می کشند و خود را حیوان فرض می کنند.
کمی که فاصله می گیری آن سوی میدان گرگ هایی نشسته اند که نمی دانی چه چیز را ولی هربار طعمه ای برایت می گذارند که در دام باشی.
امسال روشنفکر مابان حال و حوای اسم اس ها را نیز خراب کردند.جمله هایی از شریعتی را انتخاب کردند و در آن از زبان او گفتند که آی مردم شما گرفتار ظلم شده اید آی بیایید که کشتند و بردند و بسیاری ندانسته آنها ر ا send to all کردند.
زنجیر های سه کلویی ، پرچم های گرانقیمت سی کیلیویی ،علم های دو تنی که باغ وحش حیواناتی روی انها نقش بسته که هر جور حساب کنید هیچ ربطی به ذات مقدس خاندان پیامبر و وجود پر مهر و آزاده امام حسین ندارد. تنها ارتباطش را دیروز در جمعی وقتی علم کش به جمعیتی از محله جدید رسید جوان همراهش زیر لب گفت: « دختر ها دارند نگاه می کنند فرش بده»
نذر ها هم برکت سابق ندارد. شله زرد ها شیرین نیست برنج ها را زنده از اجاق بر می دارند و گاو گوسفند های رها شده در کوی و برزن نشانه ارادت و اخلاص بیشتر آنهایی است که لذت التماس مردم بر در خانه هایشان را بر مراجعه به در خانه ها و توزیع در بیم محتاجان ترجیح می دهند.
مداحان میانه نیز حرفی برای گفتن ندارند. شهر پر از لیوان و ظروف یک بار مصرف است که آه و نفرین کارگران شهرداری را در پی دارد.
حسین غریب است و اشک ها مجال سرازیر شدن ندارند.
جوان ها برف های مقابل خانه هایشان را نمی روند و می روند تا به بهانه عشق حسین راه را بر مردم ببندند و تکیه ای بزنند که تا مسجد ده قدم فاصله ندارد. که سهمیه روغن و برنج بگیرند و ده روز تفریح کنند و پاتوق نو داشته باشند…غیبت کنند
این یعنی نابودی …ینی پایمال کردن تمام آنچه در این سالها پدران و مادرانمان با کمی ها و کاستی ها به دوش کشیدند تا به ما برسد.
من بد بین نیستم، عشق حسین را می بینم . آن دسته را که صد سینه زن بدون بلندگو و داد و قال مرثیه خوان و نوحه سرا راه می پیمودند و آنقدر محو عزاداری بودند که گذر زمان برایشان مفهومی نداشت را می بینم و هم پایشان می شوم.
شاید من هم به هیچ دسته ای تعلق ندارم اما همه را و خود را شریک همه می دانم. اما آنها نیز مظلوم بودند…ما نمی توانیم دریابیم کدام عزاداری مقبول است. کدام کار ثواب است یا نه…! اما خرد و شعور اجازه نمی دهد آنچه به عنوان قوانین الهی بر زمین جاری شده را به هیچ بگیریم. به خود و دیگران صدمه بزنیم و خالی تر ازقبل بیاییم و عمر را هدر کنیم.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن…توان بده تا بتوانیم خوبی ها را ببینیم.
مهربانی های شما