می ترسی؟!
می ترسی! از دنیا کمی از سهم تو کم شه
می ترسی این آخر سری میراث تو غم شه
می شه بگی تو فاصله از آدما چی هست
می خوای بدونی راه عشق واسه تو کی بست؟
درد و نمی خوای و نمی فهمیش
درمون نمی آد چون نمی بخشیش
چشماتو می خوام واسه ی یک آن
تا که ببندیش روی این و آن
تنها همون بخشنده رو بنگر
تا فرصتی هست و بودنی دیگر
اون که همه دنیا براش سهله
با تو فقط این اژدها اهله
عمره همه گلهاشو بخشیده
تا که بگن لیلات بخشیده
می بینی! این رسم خجالت آوره خاکه
محتاج ما می شه هرآنکس که دلش پاکه
مهربانی های شما