این یک نقد فیلم نیست
نمی دانم تا به حال لذت نشستن در سینمای خالی را تجربه کرده ای یا نه؟
متاسفم که باید کوتاه بنویسم چون می گویند حوصله خوانندگان روز به روز کمتر می شود، پس من هم ناچارم کوتاه کوتاه بگویم شاید در حد همان تیتر یک مطلب و البته چون مطالبم زیاد و به هم تنیده است تیتر ها را پشت سر هم بیاورم!
۱- دیروز لذت نشستن با یک دوست را در سینمایی خالی تجربه کردیم.
۲- تحملم را برای دیدن بدترین فیلم طول عمرم آن هم از نوع ایرانی کودکانه و تخیلی کپی شده سنجیدم و تا انتها در سینما ماندم.
۳- برای خرید بلیط ۳۰۰۰ تومانی توجیه هایی ساختم از جمله اینکه بیرون هوا سرد بود و همین جا نشستن غنیمت!!
۴- از اینکه توانستم ۴۸ سوتی از این فیلم – فقط در حوزه کارگردانی – بگیرم به خودم بالیدم.
۵- با شهامت این حماقت را نوشتم تا آستانه صبرم را هم بالا ببرم.
۶- متوجه شدم که فیلم با یک نام درحال پخش است اما در بنرهای تبلیغاتی اش نام دیگری دارد!! نامی که هیچ ربطی به هیچ چیزندارد!
۷- تبلیغ زن مرد نما یا مرد زن نما و یا حتما دوجنسه گرایی برای کودکان را با لذت تماشا کردم و از تشویق های مشخص فیلم برای عادی بودن جدایی پدر و مادر از هم ، استفاده کافی بردم.به همره هزار نکته اخلاقی دیگر….
۸- فهمیدم که اوضاع سینما دارها آنقدر کساد است که حاضرند آپارات و سینما دار و برق و باد و فلک در کار باشند حتی برای فروش دو بلیط تمام بها و آن سانس را همچون اخلاف پیش از این لغو نکردند!
۹- دریافتم که به زودی من هم می توان فیلمی ایرانی پسند را داری مجوز نمایش کنم که تمامی قابلیت های یک فیلم بفروش را داشته باشد که مطمئنم حداقل در بدترین حالت روزانه ۵ هزار بازدید کننده خواهد داشت آنهم فقط در تهران.
۱۰- رمز موفقیت من در بند شماره ۹ انجام ندادن تمام اصولی است که کارگردان این فیلم به کار برده است!
۱۱- یادم ماند که من در میانه جوانیم شاهد نابودی کامل سینمای عام پسند کشورم هستم و عهد کردم که این را برای خودم و نوه هایم جایی بنویسم که در دهه هشتاد سینمایی ایران کاملا مرد.فاتحه…
۱۲- البته برای توجه دوستان خوبم در حوزه های فرهنگی باید خاطر نشان کرد که با عرض سلام و خسته نباشید و خدا قوت ما درجریان تولید آثار فاخر قرن های گذشته همچون فیلم های به یادماندنی… و … و البته … بودیم. ما سریال به یادماندنی … را هیچگاه از یاد نخواهیم برد که نقطه عطفی در کارنامه هنر ایران بوده است.
۱۳- به نحسی این عدد همه را هشدار می دهم که اگر بخواهند بگویند: تو خودت رفتی سینما بعد این همه وقت آنهم برای گرم شدن! حالا چرا نان کارگردان را آجر می کنی و از این حرف ها …من یکی که حسابی حالشان را جا می آورم. اصلا کلا حق با من است چون به زودی قرار است جریان هنری کشور را بگیرم دستم. می گویید نه ! ببینید از این به بعد با سیگار روشن برگ توی کافی شاپ های تهران موهای وزوزی و بلنم را تاب ندادم. اگر به خاطر مستندهای کوتاه پیش از آثار جاویدانم تور دخترانه داخل شهری – هنر از نگاه داستاچلوفسکی- راه نیانداختم. اگر در فیس بوک تقاضای بازیگر نقش اول نکردم. کور بشه هرکی نبینه.
مهربانی های شما