سر به زیر *
نگاهی کوتاه و شتاب زده به “سر به مهر”
سرمای هوا کمی گزنده بود و بعد از یک صف طولانی برای گرفتن شام در کاخ جشنواره فیلم سی و یکم به دنبال جایی برای نشستن بودیم که روحانی محترمی جایی زیر سازه برج میلاد ، کنار سکوهای سیمانی باز کرد تا بنشینیم. بعد از دیدن” سر به مهر” بود و او سوالش از فیلم را پرسید: چطور بود؟
گفتم: منطق نداشت!
با تعجبی که حس کردم آمیخته با دلخوری است دوباره پرسید: چطور؟
و من هم نگاهم را به جوجه های یخ زده آرمیده میان برنج دوختم و ادامه دادم: ” آخرین ساخته هادی مقدمدوست بد نبود اما مسئله نماز خواندن به عنوان شاه بیت داستان بدون هیچ منطقی وارد و تاکید بر روی آن بیش از حد بود. دلیل اینکه دختر بدون هیچ عامل خارجی و حتی انقلاب فطری و درونی تنها راه چاره رهایی از تجرد، تنهایی و افسردگی را نماز می بیند و آن هم با شروع نماز خواندن در نمازخانه فرودگاه مهرآباد به عنوان تنها جایی که صبح ها می شود آنجا نماز خواند!! و در باقی فیلم از ترس گفتن علاقه اش به نماز اول وقت او را در مرحله از بین رفتن آینده زندگی مشترکش می بینیم. شاید کمی غیر واقعی و البته به منطق باشد.”
نمی دانم سوال کننده قانع شد یا نه اما با چند تایید سر، از ما خداحافظی کرد و رفت اما موضوع برایم مهم شده بود. من فقط یک فیلم متوسط و شاید دلسرد کننده ندیده بودم، بلکه سازنده وارد حوزه ای شده بود که شاید دغدغه جدی امروز است.
مفاهیم واقعی موجود پیرامون ما در این فیلم هست اما پرداخت به آنها اشکال دارد. دخترانی که سن ازدواجشان می گذرد و کسی را برای ازدواج نمی یابند، حضور تکنولوژی های ارتباطی مانند وبلاگ نویسی در سال های گذشته و شبکه های اجتماعی در این روزها ،جبرانی برای تنهایی هایی فردی است که با حذف بعد مکان و زمان و سهولت در معرفی مجازی خود شخص را از خود واقعی محدودش به یک شناسه (id) مجازی کم محدودیت تر بدل می کند.
لیلا حاتمی تا جایی دختر تنهای وبلاگ نویس را خوب نمایش می دهد. افسردگی شدید، زندگی دوگانه، رک گویی ها و زندگی کردن بی پروا در اینترنت بر خلاف واقعیت بی اعتماد بی نفسش از خسیسه های این افراد است که بر خلاف نظرشان با حضور در این محیط بیشتر از جامعه دور می شوند. او هر چه انجام می دهد را در وبلاگش منتشر می کند. به گونه ای که حتی وقتی در دوره وبلاگ نویسان شرکت می کند و یا حتی وقتی خواهر نابینایش از او درباره نوشته هایش می پرسد، شهامت پذیرش آن مطالب را ندارد و نوشته و هویت مجازی خودش را انکار می کند.
روزنامه جوان به قلم الناز خمامی زاده در دفاع از فیلم جایی می آورد:” و به عنوان شخصیتی که پیشتر حتی یکی از دوستان نمازخوانش را به سخره میگرفته است در تغییر مسیری آنی با خدا قرار میگذارد که نماز بخواند و در عوض خرده مشکلات زندگیاش اعم از پیدا کردن کاری مناسب و ازدواج حل شود. این اتفاق برای او میافتد و دوستی با خدا بهتر از دوستی غیر مستقیم او با انسانهای خدا برایش نتیجه بخش میشود. . . “
صرفه نظر از احترام به نویسندگان موافق فیلم ، به نظر بیننده آیا این تغییر مسیر آنی منطق ، دلیل ، کنش ، علت و … دارد یا نویسنده قرار بوده برای یک نتیجه یک قصه سر هم کند؟
دختر شخصیت عجیبی است که به شدت در موضوع خواستگار داشتن با تناقض ها و تضادهایش شما را کلافه می کند.
او مداد تراش رو میزی در کیفش حمل می کند تا روش ساختن مداد قلابی را با آب و تاب به خواستگارش نشان دهد و این مدادها را به عنوان قلم گوشی استفاده می کند!
او به مشاورهای تلفنی زنگ می زند و انتظار دارد در همان تماس تلفنی موضوعش را برطرف کنند و دیگر هیچ تلاشی برای ادامه درمان نمی کند.
درگیری عجیبش برای نماز خواندن بعد از دیدن تاثیر آن از سوی او ، گاهی نتیجه عکس دارد. تماسهای لحظه به لحظه اش برای فهمیدن اوقات شرعی اذان و نماز در تمام قسمت دوم فیلم در شرایطی که قصه در زمانی طولانی پس از اولین روز نماز خواندن او به تصویر کشیده شده است، به جای نشان دادن اهمیت موضوع برای شخصیت قصه و یا تازه وارد بودنش به این ورطه، گویی نمایش اسپانسر فیلم است(گویی تلفن گویای اوقات شرعی تهیه کننده اثر بوده و این دختر توان به خاطر سپردن سه ساعت طلوع خورشید، اذان ظهر و اذان مغرب را ندارد!!)
جدا از موضوع قصه که در برج میلاد روایت شده و جنبه تبلیغاتی آن بلا اشکال است اما صرف نمایش صحنه های اضافه ، تاکید برای اشتغال وی در برج بعد از دوبار قهر از خواستگار و رها کردن قصه های ناتمامی مانند عمل چشم های خواهر که تا آخر فیلم بی پاسخ مانده اگرچه در ابتدا با تاکیدی شدید دنبال می شوند، ضرب آهنگ فیلم را مخدوش می کند.
زدن پیامک به خواستگار مبنی بر اینکه ” من رفتم نماز بخوانم” بعد از خوابیدن در سینما در حضور وی و خواهرش و پس از آن اضطراب اغراق شده برای خواندن نماز از سوی لیلا حاتمی و تماس همسر آینده (که از نگاهی جواب مثبتش به نماز خواندن دختر یعنی پذیرفته شدن از سوی دختر) وقتی می داند شما برای نماز خواندن رفته اید و تاکید بر اینکه این کدی است برای باز شدن گره فیلم که وقتی خواستگار اولین زنگ رابزند یعنی عروس را پسندیده ، به همان گیج کنندگی جملاتی که خواندید ، گیج کننده و نا امید کننده است.
آیا این افراط و تفریط در بی قیدی به نماز و از آن طرف نماز خواندن در اول وقت آن هم با ترس از اطرافیان برای تمسخر دلیلی دارد.
آیا شما در منزل خود وقت خواندن نماز صبح و مغرب آنقدر معذب هستید که باید با یک آژانس ساعت ها به دنبال یک مسجد بگردید؟
آیا اگر خواستگار شما بفهمد که شما گرایش مذهبی دارید اما فردی درونگرا بوده اید و کمتر کسی می دانسته که شما نماز خواندن را مهم می دانید، آدم بدبختی هستید؟
آیا همه خواستگارهای دنیا بعد یک ازدواج نا موفق با داشتن یک بچه برای ازدواج مجدد اینقدر بی تفاوت، بی انگیزه و در مراحلی بی ارده هستند و از طرفی آیا همه دختران مجرد با شرایط خاص بازیگر اصلی فیلم مشکلاتشان همه چیز هست جز موضوعات مربوط به دختران مجرد دانشجو که در شرایط خوابگاهی زندگی می کنند و می شد به آن موضوعات بهتر پرداخت.
نقش هم خانه ای دختر که تازه عروسی کرده و همراه همسر و برادرش – خواستگار – در یک جا کار می کند در کمک به لیلا حاتمی به عنوان دوست و مشاور، بیشتر از کمک واقعی یک حضور تصویری بی محتواست.
برای ماشین بدون بنزین راهی بهتر از سفارش پیتزا به آن طرف شهر همراه با دو لیتر بنزین نیست؟
نگاه غیر مستقیم به مفاهیم دینی آیا واقعا همینگونه است؟ چرا وبلاگ نویس ما در هیچ کدام از پست هایش به بلوغ دینی نمی رسد؟ مدام مثل بچه ها نق می زند که حالا من نمازم را کجا بخونم؟
این سوالات پراکنده همان شب به ذهنم رسید و از محل همان لوکیشن های فیلم به تهران نگاه کردم، زیر آن همه چراغ بیشمارند آدم هایی که دغدغه های زیادی دارند که شاید برخیشان برای ما به ظاهر مسخره باشد اما نفس همگی گاهی بسیار زیبا و انسانی و از همه مهتر الهی است.
کاش فیلم یک کارشناس جامعه شناس ، روانشناس، روانپزشک و یک روزنامه نگار اجتماعی را به خدمت می گرفت تا به نویسنده و کارگردانش مشاوره های لازم رابدهند. نمی گویم مشاور مذهبی چرا که بی شک قصه مشاوره مذهبی داشته اما وقتی با نگاهی اجتماعی به بحث دین نگاه می شود باید خیلی مراقب بود. چون همه می دانیم فلسفه سجده در مقابل خداوند هیچ یک از آنهایی نبود که این فیلم نشان داد یا نتوانست نشان دهد. چرا که نمازی که برای شوهر داشتن و خوب شدن پای عمه زری و چشم آبجی و … باشد به همان ها هم ختم می شود و نه به خدا.
اما ای کاش “سر به مهر”، قصه و راز سر به مهر دختر جوان و معصوم اش را طور دیگری می دید. طوری که وقتی فیلم تمام شد از قامت بستن و صدای زنگ موبایل و شنیدن زنگ delivery پیامش احساس سر هم بندی نکنی…
* این فیلم بیشتر از آنکه در اولین بار دیدن حس نگاه به آسمان و معبود را به شما القاء کند، حالتی سر به زیر و خجل از ناتوانی در رسانایی حرفش را دارد./
مهربانی های شما