مشاهیر ارمنی ۲
پاوستوس بوزاند
پاوستوس بوزاند یکی از مشهورترین چهره های تاریخ نویس ارمنی در قرن پنجم است. از او تنها یک اثر به نام تاریخ بوزاند یا «تاریخ ارمنستان» به یادگار مانده است. قازارپارپی مورخ قرن پنجم کتاب بوزاند را به نام «تاریخ ارمنستان» معرفی می کند و پاوستوس را در زمره مورخان پیش از خود دومین مؤلف بعد از آگاتانگقوس می شناسد.
«پاوستوس اهل بیزانس با آغاز دومین کتاب در ادامه اولین کتاب امور دائم التغیر خیر و شر سرزمین ارمنستان را نقل می کند، یعنی رفتار و اعمال انسانهای پاک و انسانهای پلید، اعمالشان به هنگام جنگ و به هنگام صلح تا پادشاهی آرشاک پسر باب نوه تیران که در زمان او سرزمین ارمنستان مانند لباس کهنه و مندرسی تکه تکه شده بود. او در اینجا مبحث خود را خاتمه می دهد».
تاریخ بوزاند حدود نیم قرن را در بر می گیرد، از پادشاهی کوتاک (۳۳۸- ۳۳۰) تا تقسیم ارمنستان (۳۸۷) دوره ای سراسر رنج در تاریخ ارمنستان، دوره ای مملو از درگیریهای سخت و حاد سیاسی و سرشار از وقایع دراماتیک. در این زمان مسیحیت از جانب تیرداد بزرگ پدر خسرو کیوتاک به عنوان دین رسمی شناخته شد.
وقایع راجع به ورود مسیحیت به ارمنستان به همراه روایات و افسانه های مربوط به آن در تاریخ آگاتانگقوس به صورت خلاصه ذکر شده است و کتاب بوزاند در رابطه با حوادث و وقایع پس از آن به ما اطلاعاتی می دهد.
هنگامیکه سلسله اشکانیان ایران جای خود را به ساسانیان داد، آرشاکونیهای ارمنستان در برابر دشمنان تنها ماندند. ساسانیان با تمامی مسائل و قضایایی که به نحوی با اشکانیان ارتباط داشتند مبارزه می کردند، موقعیت ارمنستان پس از ورود مسیحیت و رسمیت یافتن آن بیش از پیش خطرناک شد علاوه بر همسایگی ساسانیان زرتشتی کلیسا نیز به عرصه سیاسی کشور نفوذ کرد و بسیاری از حوادث آینده را سبب گردید. بدون تردید جنگی بین دولت و کلیسا آغاز شد که زمینه ساز شکل گیری مخالفت بین دولت و والیان حکومتی شد.
بعلاوه روحانیون یک صدا نبودند و در بین خود کشمکش و اختلاف نظر داشتند. طایفه آقبیانوس که اصل و نسب قدیمی داشتند مدعی بالاترین مقام حاکمیت مذهبی بودند و برخی از روحانیون از جانب کلیساهای آشوری و یونانی حمایت می شدند. این کشمکشها و نظام فئودالی داخلی و اوضاع سخت سیاسی خارجی سبب تضعیف قدرت دفاعی کشور شد که در نهایت حکومتهای بیزانس و ایران در سال ۳۸۷ میلادی در مسئله تقسیم ارمنستان به توافق رسیدند. این مسئله ضربه ای مهلک و جبران ناپذیر برای حاکمیت ملی ارمنستان بود.
این اطلاعات توسط پاوستوس به ما رسیده است. پاوستوس کیست؟ در چه قرنی می زیسته؟ تاریخ او به چه زبانی نوشته شده است؟ آیا این تاریخ کامل است یا قسمتی از آن به ما رسیده است؟ این تاریخ چه جنبه ها و زمینه هایی را در بر می گیرد؟
اطلاعات، راجع به شخصیت پاوستوس در هیچ کتاب خطی نوشته نشده است. تنها سه مورد به صورت مبهم و نامعلوم در کتاب بوزاند آمده است. «ما قوم حاکم ساهارونی ها» از این جمله می توان نتیجه گرفت که او از طایفه ساهارونی ها بوده است.
اولین قسمت کتاب (بخش سوم) با یک یادداشت خاتمه می یابد. «سومین بخش با ۲۱ فصل تاریخی خاتمه می پذیرد که به مورخ و گاه نگار بزرگ پاوستوس بوزاند نسبت داده می شود. او گاه نامه نویس یونانی ها بود».
همچنین فهرست آخرین قسمت (بخش ششم) با چنین سطرهایی پایان می پذیرد. [«پایان همه بخشهای تاریخی برای خوانندگان این کتاب در ده منزل اطلاعاتی راجع به خودم گنجانیده ام»].
دانشمندان معتقدند که اولین مطلب در جای خود نیست، بخش دوم یادداشت شخص دیگری است و بخش سوم که باید براساس سخن نویسنده شامل ده پاراگراف راجع به نویسنده باشد یا ناتمام مانده یا به صورت ناقص به دست ما رسیده است.
در کتب خطی و روایات مردمی هیچ سخنی از بوزاند به جا نمانده است. از همان قرن پنجم بیوگرافی او به صورت معما و مبهم بوده است اولین بار لازارپارپی که با تاریخ بوزاند آشنایی داشته است، سعی نموده درباره این سکوت توضیحاتی بدهد.
پارپی می نویسد: سکوت افراد در مورد بوزاند به دلیل وجود برخی مطالب ناجور و نامناسب در نوشته های این تحصیلکرده بیزانسی بوده است.
«عده ای از افراد مطالب نامناسبی در نوشته های او یافتند اما هراس داشتند که آن مطالب را به چنین شخص تحصیلکرده بیزانسی نسبت دهند. مانند کتاب اولی که به آگاتانگقوس نسبت داده بودند و صحیح نبود».
لازارپارپی نمی خواست باور کند که پاوستوس تحصیلکرده در بیزانس مطالب نامناسب نوشته باشد. «این کار با عقل ناقص من غیرقابل توجیه بود ـ پارپی نتیجه گیری می کند ـ شاید فردی نادان و گستاخ تفکرات خودش را چنین آزاد و بدون قید نوشته است و یا چون نتوانسته متن مناسبی بنویسد، اشتباهات خود را در پشت نام پاوستوس پنهان نموده که با این کار به آن آسیب رسانده است یا از نام بوزاند استفاده کرده به منظور زیبا و موثق تر جلوه دادن تاریخ خود».
کتاب تاریخ بوزاند که در دسترس ما قرار دارد از بخش سوم شروع شده و به بخش ششم خاتمه می یابد آیا بخش یک و دو در آن وجود داشته است؟ یعنی تاریخ او مشتمل بر ۴ بخش بوده یا ۶ بخش تاکنون مشخص نگردیده است البته بخشهای ۱ و ۲ در زمانی پارپی نیز وجود نداشته اند.
تاریخ بوزاند بسیار غیر عادی است. سنتهای نوشتاری قرن پنجم ارمنی یعنی غلبه شدید احساسات در نوشتاری متین همراه با زمانبندی همه حوادث تاریخی و پیگیری دقیق اصول نوشتاری در آن رعایت نمی شود.
در این کتاب در کنار آزادی بیان احساسات و توصیف بی قید و بند مناظر، زبان مصور و پالایش شده شیوای ارمنی به چشم می خورد.
گویی مؤلف تاریخ نمی نویسد بلکه در حال نوشتن رمان است. در امر ارائه مباحث و موضوعات غالباً فراموش کار و بی مبالات است. در نوشتار او حوادث واقعی و افسانه ها، روایات و حقایق تاریخی درهم آمیخته شده اند و اصول گاه نگاری به هیچ عنوان رعایت نشده است.
او در کارش درایت و دقت نظر یک مؤلف مورخ را نشان نمی دهد چنان ظرافت و دقتی که در اثر خود من می بینیم یا هدفمند و مدلل بودن اثر یقیشه یا آگاتانگقوس و دیگر مورخان قرن پنجم که همگی دارای چنین صفاتی بوده اند.
پاوستوس روایات را مأخذ قرار می دهد و با تکیه بر روانشناسی ملی، عقل و درایت را با سادگی تفکر که خصلت مردم عامی است درهم می آمیزد.
اثر او در مجموع، حماسی و دراماتیک است. ادیبان تاریخ او را حماسه نامیده اند. تاریخ بوزاند برای مطالعه حوادث قرن چهارم حکومت فئودالی، دولت، طایفه های ناخارارها و وزراء و روابط هر یک از این مجامع با کلیسا و اطلاعاتی درباره زندگی و خط مشی فعالین مذهبی کلیسا منبع موثق و بی بدیلی است.
هیچ منبع تاریخی به خوبی بوزاند قرن چهارم را در سرزمین ارمنستان توصیف نکرده است که نه تنها برای تاریخ شناسان ارمنی بلکه برای دانشمندان نیز منبع ارزشمندی است.
موسی خورنی بخشهای جداگانه ای از ادبیات شفاهی ارمنی ماقبل از دوران مسیحیت را به منتقل نموده است ولی در مورد ادبیات شفاهی مردمی دوران پس از مسیحیت تا قرن پنجم را مدیون بوزاند هستیم.
موضوعات فولکوریک بیان شده از جانب خورنی و بوزاند کاملاً متمایز هستند. خورنی منابع مردمی و منابع تاریخی را از یکدیگر جدا نموده اما انعکاسات منابع تاریخی در آنها مشاهده می شود او بیان می دارد که حقایق به صورت استعاره در افسانه ها پنهان است و سعی در بیان کردن حقایق پنهان شده دارد، در جایی که منابع حقیقی کفایت نمی کنند از داستانهای تاریخی و افسانه های خدایان باستان برداشت می کند به همین دلیل او اغلب سرودها را تحت الفظی ذکر می کند. ولی بوزاند بی تردید و بدون آزمایش چنان از فولکور استفاده می کند که گویی یک منبع موثق است او با استفاده از داستان مردمی، تاریخ خلق می کند، نوشته او به گونه اعجاب انگیزی جذاب فعال و ملموس است.
اثر بوزاند حماسه و تاریخ است که درباره شاهان ارمنی (آرشاکونی ها)، خاندان لوساووریچ (گریکورمقدس) و سپهبدها (مامیگونیان ها) اطلاعات می دهد. او روابط متقابل آنها را مانند تصاویر زنده ارائه می کند. جنگهای هدایت شده علیه ایرانیان، توطئه های داخلی و غیره را بیان می کند و در همه حال از ایده حکومت ملی مرکزگرا دفاع می کند در صورتیکه کلیسا در آن نقش تعیین کننده را ایفا نماید.
مشکل بتوان موضع بوزاند را در مقابل اشکانیان ارمنی مشخص کرد. او تمایل زیادی نسبت به آنها ندارد اما هنگامیکه آنان توسط حاکمان داخلی مورد خیانت واقع می شوند یا در معرض خطر خارجی قرار می گیرند بی هیچ تعللی در کنار آنها می ایستد. بوزاند چه در ایراد اتهام و چه در دفاع از اشخاص است.
بوزاند تضادهای موجود بین خاندان اوج گیرنده لوساووریچ از یک سو و حکومت اشکانیان را از سوی دیگر را بی پرده و بسیار واضح بیان می کند و آنرا به عنوان پیکار بین شاهانی که با اخلاق منحط زندگی می کنند و روحانیو پاکدامن و نجیبی که در نظر دارند آنان را به راه صحیح زندگی هدایت کنند معرفی می کند.
با وجود اینکه بوزاند برای توضیح شجره شاهان (خسرو ـ تیران ـ آرشاک ـ باب ـ وارازداد ـ آرشاک) از حکایات و منابع شفاهی استفاده کرده است بی تردید منابع مکتوب نیز داشته است.
در کتاب او نه فقط پادشاهان چهره های تاریخی هستند بلکه می توان گفت بار و شر کلی و زنده انسانی خود و با اعمالشان تیپ های ادبی به شمار می روند. اما آرشاک دوم با تراژدی سرنوشت خود و با خواسته های انسانی خویش قهرمانی کاملاً دراماتیک است.
آرشاک شاه ۳۰ سال با موفقیت علیه ایرانیان مبارزه می کند. شاهپور وقتی متوجه می شود که در رزم نمی تواند بر آرشاک پیروز شود به دسیسه متوسل می شود. «شاهپور شاه ایران با ارائه هدایا و فرامینی شامل وعده های بسیار، شاه آرشاک را نزد خود می خواند تا پس از آن بین آنها صلح و آشتی برقرار شود. آرشاک باور نمی کند ولی هنگامیکه شاهپور نمک ممهور به انگشتر گراز نشان را به عنوان پیمان مقدس می فرستد، آرشاک به همراه سپهبد و اساگ مامیگونیان به تیسفون می روند» جادوگران، طالع بینان و منجمان به شاهپور پیشنهاد می کنند تا اعتماد و وفای آرشاک را بوسیله آب و خاک وطن بیازماید.
شاهپور دستور می دهد تا نیمی از بارگاهش را با خاک آورده شده از ارمنستان فرش کنند. سپس دست آرشاک را می گیرد و دربارگاهش آرام قدم می زنند هنگامیکه آرشاک بر خاک وطن راه می رود با افتخار و غرور صحبت می کند و هنگامیکه روی خاک ایران قدم می زند عاجز شده و طلب بخشش می کرد».
سراسر اثر بوزاند سرشار از این تفکر است که خاک وطن منبع تداوم و حیات و قدرت است. بوزاند چهره های مذهبی کلیسا را با در نظر گرفتن نوشته های تذکره نویسان هموطن و بیگانه و همچنین با استفاده از افسانه های شفاهی توصیف می کند.
او روحانیت وقت را به گونه متعالی معرفی می کند، بخصوص چهره مشهور کلیسای ارمنی نرسس بزرگ را ارج می نهد و برای غنی تر نمودن شرح حال او از اعمال بارسق گتسارتسی که از آباء کلیسا است مدد می جوید.
بوزاند تنها با ترسیم خطوط رفتاری نرسس بزرگ او را همچون چهره سیاسی و مذهبی مشهور و یک شخصیت استثنایی هم دوره خویش وصف می کند که مؤسسات خیریه متعددی احداث نموده است، صومعه ها و دیرها را بازسازی کرده، مدارس با زبانهای یونانی و آشوری تأسیس نموده، قانونهای اخلاق و رفتار و معاشرت وضع کرده است.
بخشهای متعدد اعمال روحانیون در تاریخ بوزاند منحصر به فرد هستند و اکنون داستان کوتاهی درباره اسقف هوهان. «اسقف هوهان پسرپارن بود البته اگر بتوان او را اسقف نامید. زیرا او فردی ریا کار بود که به ظاهر خود را مردمی و با تقوا نشان می داد، لباسهای زبر به تن می کرد و در تابستان و زمستان حتی کفش نمی پوشید و به پایش طناب زبر موئین می پیچید. اما در حقیقت او بیش از حد در حرص و طمع غوطه ور بود و خدا را فراموش کرده بود. تا حدی که کارهای غیرقابل باور و نامناسب انجام می داد.
روزی آنطور اتفاق افتاد که او بر روی چهارپا نشسته و از مسافرت می آمد. جوانی سوار بر اسب را دید، شمشیر بسته، تیر و کمان بر پشت، کیسه ای از کمربندش آویزان، با موهای شسته و روغن زده، بر سرش مو بند بسته و شنل بر دوش. او از جایی می آمد شاید از غارت و اسبی بلند قامت و بادپا سوار بود اسقف هوهان از دور اسب را دید و خواهان اسب شد بنابراین وقتی جوان نزدیک شد، هوهان دهنه اسب را گرفت و گفت: «فوراً از اسب پیاده شو! با تو سخنی دارم» جوان گفت: «من تو را نمی شناسم و تو نیز مرا نمی شناسی پس چه سخنی با من داری!» جوان در حال سرمستی و نشاط بود خیلی مقاومت کرد اما هوهان به اصرار او را پایین آورد و به گوشه ای برد. در آنجا به او دستور داد تا سجده کند گفت: «تو را پدر روحانی منسوب کردم!» او پاسخ داد: «من از کودکی راه زن و خلاف کار، آدم کش بوده ام و اکنون نیز به همان کارها مشغول هستم و لایق آنچه تو می گویی نیستم». هر چه جوان مقاومت می کرد، هوهان بیش از پیش اصرار می ورزید. هوهان او را به زمین زد و به منظور انتساب او به کشیش شدن دستش را روی سینه او گذارد و سپس او را بلند کرد و دستور داد بندهای شنل را باز کند تا ردای روحانیت را بر دوش او بیاندازد و گفت: «به روستایت برو و در آنجا کشیش باش!» هوهان اصلاً نمی دانست که آن مرد اهل کدام روستا است. سپس به جوان نزدیک شده و اسب را می گیرد و می گوید: «این هم مزد کار من» جوان که با دادن اسب مخالف بود مقاومت می کند اما هوهان به زور اسب را می گیرد و جوان را بدرقه می کند زیرا او تمامی این کارها را به خاطر به دست آوردن اسب انجام داده بود!»
اکنون ادامه ماجرا که بسیار فکاهی است: جوان بدون خواست و اراده خویش ردای روحانیت را بر دوش انداخته و به خانه می رود، پس از ورود به خانه به همسر و فرزندانش می گوید: «برخیزید تا دعا بخوانیم!» آنها با تعجب می گویند:«دیوانه شده ای یا دیو زده؟» اما او می گوید:«برخیزید تا دعا بخوانیم چون من کشیش هستم» آنها از فرط تعجب گاهی می خندند و گاهی فریاد می زنند. بعد از کشمکش فراوان موافقت می کنند که با او دعا بخوانند اما همسرش به او می گوید «تو که در کودکی غسل تعمید نشده ای» مرد پاسخ می دهد آنقدر عجله کرد و من هول شدم که فراموش کردم به او بگویم او مرا کشیش کرد و اسب را زین کرد و رفت.
اهل خانه به او می گویند دوباره پیش او برگرد و به او بگو که من غسل تعمید نشده ام چگونه تو مرا کشیش کرده ای؟ او نزد اسقف بازگشت و گفت:«من غسل تعمید نشده ام چگونه تو مرا کشیش کرده ای!» هوهان گفت یک پارچ آب بیاور و آب را روی سر او ریخت و گفت حالا تو را غسل دادم و به این ترتیب او را از خود دور کرد.
بوزاند به هنگام توصیف مامیگونیان ها بخش وسیعی را به حکایات مردمی اختصاص داده است. طایفه مامیگونیان ها نسل قهرمانی هستند که نقش حماسی ایفا می کنند. آنها نسل اندر نسل سپهبدانی شجاع بوده اند که در راه وطن و در کنار پادشاه شجاع خود آماده جان فشانی بوده اند. سپهبدواساگ شخصیتی ریز اندام است اما شجاع و هراس انگیز.
«دیالوگی جالب بین شاهپور ساسانی و سپهبدواساگ اسیر او. چون واساگ فردی ریز اندام بود شاهپور شاه به او می گوید: روباه مزاحم این همه سال تو ما را زجر دادی؟ تو بودی که افراد شجاع ما را از بین بردی؟ اکنون تو را خواهم کشت. واساگ جواب می دهد: تو اکنون با دید جثه کوچکم به بزرگی واقعی من پی بردی. من تاکنون برای تو شیر بوده ام، آیا اکنون روباه شده ام؟ اما من واساگ بزرگ بودم که یک پایم روی کوهی و پای دیگرم روی کوهی دیگر بود و با فشار هر یک از پاهایم یکی از آن کوهها را به زیر زمین فرو می بردم. شاهپور شاه می پرسد بگو بدانیم آن کوهها چه هستند که تو آنها را له می کردی؟ واساگ می گوید: از دو کوه یکی تو بودی و دیگری شاه یونان بود»
اینچنطن قطعات حماسی در تاریخ بوزاند بسیار دیده می شوند.
«سپهبد مانوئل در بستر مرگ به فرزندش چنین وصیت می کند: پسرم تابع و فرمانبردار پادشاه آرشاک باش. وفادار باش و با سعی و تلاش برای سرزمین ارمنستان مبارزه کن. با شادمانی مرگ در راه وطن را بپذیر همانگونه که گذشتگان نام شجاعت از خود به جای گذاشتند و هیچگاه از مرگ نهراسیدند».
اینچنین وصایا در اثر بوزاند بسیار به چشم می خورد که تفکر و هدف اصلی تاریخ بوزاند همین است کتاب پاوستوس بوزاند منبع بی پایان و لایزال الهام برای نسلهای آینده است.
رافی ایده رمان تاریخی خود (ساموئل) را از اثر بوزاند گرفته است. زوریان نیز موضوعات رمانهای تاریخی (وارازداد)، (قلعه ارامنه)، (شاه باب) را از آن برگرفته است. لیبرتوس اپرای (آرشاک دوم) بر پایه آن نوشته شده است و غیره.
هیچ مورخی به هنگام بررسی وقایع قرن چهارم نمی تواند بوزاند را نادیده بگیرد. بوزاند نه تنها تصویرگر وقایع قرن چهارم بلکه اصولاً پردازنده تصویر نظام فئودالیته ارمنی در قرون وسطی است.
موسی خورنی
در جمع مورخین مشهور قرن پنجم ارمنی یعنی «گوریون؛ آگاتانگقوس، پاوستوس بوزاند، یقیشه ،لازارپاپی» چهره موسی خورنی که به حق ملقب به «پدر تاریخ» شده است جایگاه ویژهای دارد.
موسی خورنی علاوه بر تاریخ ارمنستان، آثار دیگری به یادگار گذاشته است به نامهای «نامه به ساهاک آرتزرونی»، «تاریخ راهبههای هریسپیه»، «درباره وارتاوار»، «درباره نیازهای معنوی».
اما خطوط شخصیت موسی خورنی به عنوان مورخ، متفکر و کارگزار اساساً بر پایه کتاب او شکل گفته است.
در همان اثر اطلاعات اندکی از زندگی او در اختیار ما قرار داده شده است که با استفاده از روایات و یادداشتهای متعدد دیگری کامل میشود. بر این اساس سال تولد خورنی حدوداً باید سال ۴۱۰ باشد. او در سن ۲۵-۲۰ سالگی پس از کسب دانش در محضر جاثلیق ساهاک ارتی و مروپ ماشدوتس به عنوان یکی از چهرههای بازر علمی زمان خویش به همراه گروهی از جوانان به منظور ادامه تحصیل به اسکندریه فرستاده میشود.
گروه مذکور در طول سیر خویش از مرکز علم و دانش آن زمان، شهر یدیسیا عبور میکند و با مجموعه کتب ارزشمند و بینظیری آشنا میشود. او در اسکندریه علوم سنتی آن زمان هنرهای سرایندگی شاعری و سخنوری را فرا میگیرد و در آنها متبحر میشود و پس از سال ۴۴۰ میلادی هنگامیکه معلمین آنها مسروپماشدوتس و ساهاک پارتی چشم از جهان فرو بسته بودند به اتفاق همراهانش به وطن باز میگردد.
جوانان تحصیلکرده هنگام مراجعه به وطن با استقبال سردی مواجه میشوند چرا که این متفکران آماده فعالیت، فرهنگ یونانی را فرا گرفته بودند و این فرهنگ از جانب طرفدارن فرهنگ آشوری که تحت حمایت ایران بودند قابل قبول نبود.
قازارپارپی که آن شرایط سخت و تضعیفات را به تلخی بیان میکند، در میان لطمهدیدهها از موسس فیلسوف هم یاد میکند.
خورنی فعالیت تدریس را بدور از هرگونه تردید آغاز کرد و با تمام توان به کار ترجمه پرداخت و در کنار آن نیز تالیفات بدیع خود را بوجود آورد.
روایاتی که احتمالاً براساس مستندات تاریخی استوارند خورنی را به عنوان شاعر – خواننده و نوازنده مبرز معرفی میکنند. بیشک از این لحاظ بخش با ارزش نوشته شده «راجع به وارتاپت قدیس ارمنی داویت و موسس» قابل تأمل است.
خورنی پس از بازگشت به وطن در حالیکه هویت خویش را مخفی میکرد زندگیاش را با محرومیت توام با آوارگی سپری کرد. جستجوهای جاثلیق گیبود آراهزاستی به منظور یافتن خرونی بینتیجه بود، اتفاقاً در مجلسی که به افتخار جاثلیق ترتیب داده شده بود خورنی نیز شرکت داشت و به درخواست حضار قطعهای در مدح ثلیق سرود. مورخ پیر با خواندن نغمه «ای بزرگ کشیشان و ای کسیکه شاهانه داری» خلاقیت و هنر اجرا و صدای زیبایش را عرصه نمود و همه را مبهوت کرد.
در گنجیههای خطی دو قصیده یکی هدیه به شاه تیرداد و دیگری به گریگور موساووریچ به نام موسسکرتوق حفظ شده است. همچنین آثار متعددی را در زمینه سرودن شارگان «سرود مذهبی» در قرون میانه به خورنی نسبت میدهند.
از شواهد چنین بر میآید که خورنی باید کتاب «تاریخ ارمنستان» خود را پیش از سال ۴۸۲ که تاریخ وفات ساهاگ باگراتونی «سفارش کننده کتاب مذکور» است به اتمام رسانیده باشد.خورنی از حامی اثر خود ساهاگ با الفاظی درین و پر ارج یاد میکند و او را مردی فهیم، وطنپرست و آشنا به نیازهای زمانه معرفی میکند. هدف بزرگ نوشتن تاریخ ملی ارمنستان یک ایده جدید بود که خورنی را در مقابل آزمونی بزرگ قرار داد او به هنگام جمعآوری منابع اولیه، ابتکار، جهد، کوشش و تلاش غیرقابل باوری را به کار بست.
خورنی برای نوشتن تاریخ قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میتوانسته از آثار نویسندگان مذکور به عنوان منبع بهره برده باشد، همچنین این دوران به سالهای زندگی خودش نزدیک بوده است اما منابع او راجع به حوادث تاریخی ۳۰۰، ۵۰۰ و یا بیش از هزار سال قبل از دوران زندگی او کدامند؟ تاریخ این دوره نه تنها در منابع ارمنی کتابت نشده بود بلکه با دوران زندگی مورخ نیز دارای فاصلهای بسیار بود و در این حد فاصل واقعه اجتماعی بیبدیل استقرار مسیحیت در آغاز قرن چهارم میلادی در ارمنستان قرار داشت. مبرهن است که با پذیرش مسیحیت قسمت وسیعی از ارزشها و آداب و رسوم بتپرستی به دست فراموشی سپرده شده بود، ارتباط با باورهای دوران بتپرستی قطع شده بود و به دنبال آن بسیاری از منابع حاوی ارزشهای فرهنگی آن دوره نیز از دست رفته بود.
با این همه خورنی موفق شده است به آن سوی این پرده نفوذ ناپذیر رسوخ کند او با خواندن تألیفات مؤلفان خارجی اگرچه مطالب اندکی در رابطه با ارمنستان یافته است اما در عوض تصویر کاملی از جهان آن روز کسب کرده است. این قضیه در سراسر اثر او مشهود است و به او امکان میدهد که تاریخ ارمنستان را بر پایه اطلاعات وسیعتر و عمیقتری ارائه کند.
خورنی به هنگام ذکر منابع خویش سه کتاب را معرفی میکند که این کتب اگرچه به زبان ارمنی نیستند اما نمیتوانند در زمره کتب خارجی قرار داشته باشند زیرا در سرزمین ارمنستان خلق شدهاند. این سه کتاب عبارتند از: الف) کتاب مار عباس کاتینا، ب) کتاب تاریخ تحریر بیدوایتس که از چهار بخش تشکیل شده است، ج) تواریخ معابد
منابع شفاهی در درجه دوم اهمیت قرار دارند، این منابع درباره ادبیات شفاهی و مردمی هستند که او شخصاً از زبان شعرا و خوانندگان مردمی جمعآوری نموده و میتوان آنها را به دو گروه اسطوره شناسی افسانهای که در این گروه سرود تولد و اماکن از نمونههای نادر است و باستانی – تاریخی. «سرودهای حماسی»، «سرودهای منظوم» تقسیم کرد. این سرودها و سرودهای دیگری توسط خرونی حفظ شدهاند که از نمونههای دیگر میتوان به سرودهایی درباره آرتاشس و آرداوازد، آرتاشس و ساتنیگ، اشاره کرد.
همچنین از جلمه دیگر منابع شفاهی، روایت خاندانهای احراء است که سینه به سینه منتقل شده و هر بار غنیتر از قبل از نسلی به نسل دیگر رسیده است که به تدریج به افسانههای چگونگی پیدایش آن خاندانها بدل گشته و داستانهایی را در مورد برخی از نمایندگان آنها بیان میکنند. (مثلاً: حکایتهایی درباره روی کار آمدن اقوام مامیگونیانها)
حکایات شفاهی دربرگیرنده هسته تاریخی هستند که خورنی آنها را به خوبی تشیخص میداد به همین لحاظ از بکاربردن آنها به عنوان منابع تاریخی هراسی نداشت. منابع مستند در شکلگیری تاریخ ارمنستان نقش ویژهای داشتند.
همچنین باید خاطرنشان کرد که در زمانهای مختلف از طرف شاهان آرشاکونی (اشکانی ارمنی) گاهنامکهایی تألیف میشدند که در آن فهرست خانواده حکام و وزراء براساس مقام و درجه تأثیرشان آورده میشد.
از جمله مدارک دیگری که همیشه توجه مورخ را به خود جلب مینمود، کتیبههای سنگی بود که تشخیص و خواندن آنها برای وی بسیار دشوار بود. مثلاً کتیبههای میخی اورارتویی که او آنها را توصیف کرده و به شامیرام نسبت میدهد. همچنین کتیبه یونانی به جا مانده از شاه تیرداد که برای او قابل فهم بود.
خورنی به منظور تأمین و تهیه مضامین تاریخی هیچ نکتهای را از نظر دور نداشته است و تمامی شهرهای ارمنستان، قلعهها، مناطق مسکونی و ویرانههای آنها را به دقت مورد مطالعه قرار داده که این مطالعات و تحقیقات بخش وسیعی از کتاب او را به خود اختصاص دادهاند.
تاریخ بنیانگذاری و توصیف شهرها، آبادیها، روستاها و قلعهها از جلمه شهروان و کانال مشهور آن و مجسمههای یادبود شد که در مقایسه با شواهد محققان این توصیفات به گونه خارقالعادهای به واقعیت نزدیک است. همچنین توصیف خلق تمامی آثار باستانی، توصیف اولین آثار باقیمانده از فرهنگ اورارتویی و توصیف آرتاشات، میروانداشات، یروانداگرد، گارفی و شهرها و مناطق مسکونی دیگر.
خورنی اگرچه از طریق منابع مذکور در قبل اطلاعات فراوانی را کسب کرده بود اما برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی خویش به مدارک جدیدتری نیاز داشت. یکی از این منابع مخزن منحصر به فرد زبان محاورهای بود که شامل اسامی خاص تاریخی اسم مکان، نام قبایل و طوایف و اسم اشخاص بوده و خرونی با تحقیق در آنها و ریشهیابی مدراک جدید را کشف نمود.
این تحقیقات نتایج با ارزشی در پی داشت و به مورخ امکان داد تا بدینوسله دلایل و بخشهای کتاب «تاریخ» خود را تکمیل کند به ویژه بخشهای مربوط به ریشهیابی اسامی طایفههای حکام و وزراء که او به وسیله آنها نقص دلایل مربوط به تاریخ خاندان وزراء و حکام را تکمیل کرد.
در یک نگرش کلی در منابع مورد استفاده خورنی با کمال تعجب در مییابیم که منابع او بسیار گوناگون و متعدد هستند. او برای نگارش تاریخ در قرن پنجم تمامی منابع قابل دسترسی را جمعآوری و مورد استفاده قرار داده است. تا جائیکه مورخان کنونی نیز تحقیقات خود را با استناد به کتاب خورنی انجام میدهند. به طور یقین میتوان گفت که او از کنار هیچ منبع کتبی بدون مطالعه نگذشته است.
اثر او محتوی تاریخ سیستماتیک است و تمامی موضوعات دستنوشته در آن ارائه شده است.
همچنین مطالبی که برایش جالب بوده را با جزئیات بیان نموده و اسناد و کتیبههای سنگی را نیز مورد استفاده قرار داده است.
او برای منابع شفاهی نیز به صورت مجزا اهمیت قائل شده و آنها را با موضع انتقادی مورد بررسی قرار داده و اغلب منابع مادی را که در زمان او به صورت ویرانه بودند در ذهن خویش بازسازی و پرداخت کرده و آنها را به گونهای زنده ارائه کرده است.
آشنایی با سبک ساختار و تجزیه مطالب توسط خورنی و نوع نگرش او به مطالب نادیده گرفته شده از جانب مؤلفان دیگر مورخ را در زمره اولین شخصیتهای فرهنگی جانی قرار میدهد و به همین جهت تاریخ او در زمینه علمی و تحقیقاتی ارزشمند است.
در اینجا تضاد بارزی مشاهده میشود از سویی «تاریخ ارمنستان» دارای نوشتاری قانونمند، دقیق ظریف و بدور از تضادهای درونی است و از سویی توده اطلاعات ناقص، گوناگون و متضادی که خورنی از منابع فوقالذکر میتواسنت برگفته باشد. در این جا این سوال مطرح میشود که چطور ممکن است ساختار محشر «تاریخ ارمنستان» از بطن چنین موضوعی قدم علم کرده باشد که تنها در صورت توجه به اسلوب تاریخ خورنی میتوان به این سوال پاسخ داد.
خورنی به هنگام نگارش «تاریخ ارمنستان» دو هدف را در نظر داشته است. ابتدا جمعآوری منابع و مستندات که او در این امر موفق شده است و سپس جنبه منطقی یعنی تجسم چگونگی تاریخ، بازسازی صادقانه، حقیق و دقیق حوادث تاریخی به همین جهت خورنی مکرراً درباره حقیقی و مستند بودن نوشتههایش صحبت میکند. او تمام توانائیهایش را به خدمت گرفته تا به بازسازی حقایق تاریخی برسد.
اما اگر تاریخ تماماً از حقایق و دلایل مستند و مطمئن تشکیل شده باشد پس هیچگونه تضاد و پراکندگی مضامین و مطالب غیر منطقی در آن وجود ندارد. اگر تمامی مطالب آن واقعی باشد پس باید بین قسمتهای تشکیل دهنده هماهنگی و تقارن وجود داشته باشد و در کل مطلبی دقیق و بینقص را ارائه کند که این چنین نظم و هماهنگی درونی بهترین دلیل برای واقعی بودن تاریخ است. البته کاملاً مشهود است که مطالب و منابع خورنی به صورت مذکور نبودهاند که او بتواند با تطبیق آنها چنین اثری را خلق کند. پس مورخ باید متدلوژی را تدوین میکرد که با استفاده از آن بتواند از بین مواد خام و گوناگون سیستم حقیقی مورد نظر خویش را ایجاد کند.
خورنی به هنگام مقایسه دو مطلب متضاد بر این باور بود که یکی از آنها میتواند واقعی و حقیقی باشد و دیگری غیر حقیقی یا دور از واقعی باشد. او باید مطالب را به گونهای انتخاب میکرد که حقایق پایه تاریخی داشته باشند و برای این انتخاب معیارهایی ضروری بود که خورنی همیشه آنها را در نظر داشته و بکار برده است.
او درباره برخی از این معیارها چنین اظهار میدارد که مثلاً, مطالب کتب یونانی در مقابل کتب کلدانی و ایرانی برای او ارحجتر هستند. همچنین معیارهای دیگری در نوشتههایش مشهود است. مثلاً، او منابع کتبی را به منابع شفاهی ترجیح میدهد و به منابع کتبی اعتماد بیشتری دارد.
معیارهای انتخاب خورنی در پارهای از مطالب کاملاً مشهود نیست چرا که ریشه عاطفی دارند اما چنین معیارهایی همیشه هستند و با دقت به کار برده میشوند.
مثالی بارز: خورنی در سر فصل دوازدهم کتاب دوم درباره لشکرکشی آرتاتشس شاه ارمنستان (که براساس تقویم خورنی در اوایل قرن اول پیش از میلاد میزیسته) به سوی غرب صحبت میکند. گویا در زمان او کراسوس پادشاهاه لودیا دستگیر شده است خورنی در سر فصل بعدی مینویسد «در این مطلب را نه یک یا دو مورخ بلکه تمامی مورخان یونانی میگویند که ما به دلیل تردید درباره آنها بسیار تحقیق کردهایم. زیرا از پارهای تواریخ شنیده بودیم که کراسوس به دست کوروش کشته شده است و کورش سلطنت او را سرنگون کرده است» سپس خورنی اظهار میدارد که به خوبی میداند که کورش چهار قرن یا بیشتر از پیش از آرتاشس شاه ارمنی میزیسته و میافزاید «ولی از آنجا که اکثراً معتقدند که کراسوس به دست آرتاشس ارمنی دستگیر شده است و این مطلب را با سبکی خاص بیان میکند پسر من نیز قانع میشود. سپس خورنی برای گفته خویش به چهار نویسنده یونانی استناد میکند و چنین نتیجهگیری مینماید «اکنون من این مطالب را قابل باور میدانم اما یا مطالب راجع به معاصر بودن کراسوس با کورش یا نکتابوش اشتباه شده است یا همانطور که مرسوم است پادشاهان زیادی با یک نام وجود داشتهاند»
در این مثال چه میبینیم؟ اولاً به طور مشخص معیار انتخاب خورنی مبرز میشود «افراد زیادی هستند که سبک او را مناسب (یعنی قانع کننده) توصیف میکنند» البته این معیار به صورت علنی بیان نشده است اما حس وطنپرستی او به وضوح آشکار است.
ثانیاً به تأکید خورنی در بکارگیری معیارش پی میبریم که کذب بودن دلیل متاد را علناً یا با کمی محافظه کاری اعلام مینماید. ثالثاً: علیرغم اطمینان خورنی به واقعبینی خویش و مستحکم نمودن آن او در اینجا اشتباه کرده است زیرا کراسوس پادشاه لودیا همان کراسوس معاصر کورش است.
طراح این اشتباه به منظور کم ارزش جلوه دادن معیارهای خورنی نیست چرا که معیارهای او در بیشتر موارد و واقعی هستند و براساس درک استثنایی او از تاریخ و منطق بنیانگذاری شدهاند بلکه برای نمایش چگونگی ایجاد «تاریخ ارمنستان» و بیان انحرافات موجود در مسیر خلق این اثر مطرح شده است.
روش متبلور شده بیان تفکرات هلنسیتی و نگرش راسیانالیسم درباره اشیاء توسط خورنی سبب حفظ بقایای علوم ارزشمند باستانی و قرون میانه ارمنستان گردیده است.
یکی از جلوههای متدیک خورنی در حقیقت عکس العمل او در برابر آداب رسوم مردمی و بویژه افسانههاست که در تاریخ خورنی و دیگر آثارش متلجی است.
خورنی به طور کل رسومات و افسانهها را به عنوان منبع به کار میبرد و آنها را آشکار میسازد و به گونهای خارقالعادهای پدیدههای نامناسب زندگی و حقایق را تفکیک مینماید.
به وسیله یک مثال براساس افسانهای که خورنی نقل کرده است این طرز تفکر را روشن میسازیم: هنگامیکه پادشاه آرتاسش از پسرش آرتاوازد عصبانی میشود او را اینگونه نفرین میکند: «باشد که تو به منظور شکار از فراز آزاد به سوی ماسیس روانه شوی و توسط دیوها گرفتار گردی و تو را حبس کند به گونهای که از روشنایی محروم گردی» و نفرین بزودی میگیرد و اینک بیان معنی این افسانه توسط خورنی: او مینویسد «اندکی پسر از پادشاهی یک روز از پل شهر آرتاشات عبور میکند و برای شکار نزدیک چشمه میرود به یکباره با دیدن شبهی از اسب فرو میافتد و در ژرفای شکافی عمیق از نظر ناپدید میشود.»(۲،۶۱)
در این اثر مثالهایی از این قبیل بسیار وجود دارد زیرا خورنی سعی نموده افسانههای گمنام ارمنی را بیان نماید و آنها را به مفاهیم روزمره تبدیل کند.
این همان تجلیل تفکر راسیونال خورنی است درباره ایده شرکت و بتپرستی یعنی پرستش خدایانی که قبلاً انسانبودهاند و بعدها به مرحله خدایی رسانده شدهاند.
براین اساس ایزد واهاگن به نظر خورنی یک شخصیت تاریخی است، واهاگن فرزند یرواندیان بوده است.
اکنون دیگر خصوصیات شکلگیری تاریخ ارمنستان خورنی را شرح میدهیم.
مورخ در نوشتار خویش به خطمشی را به موازات و در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر پیش میبرد که اولین و مهمترین آنها درباره پیشوایان و بزرگان ارمنی است که ازهایک شروع میشود و سپس با آغاز شدن ازپارویر تبدیل به شجره پادشاهان ارمنی میشود که تا آراتاشس میشود و سپس با آغاز شدن از پارویر تبدیل به شجره پادشاهان ارمنی میشود که تا آرتاشس آخرین پادشاه اشکانی (اشکانی ارمنی) ادامه مییابد و فهرست اسامی اسقفهای ارمنی نیز به این قسمت اضافه میشود.
شاخه دوم، تاریخ خاندانهای امرای ارمنی است که به موازات پادشاهان و اسقفهای مذکور فعالیت داشتهاند.
به نظر میرسد که خورنی سعی نموده درباره هر یک از این طوایف حق سخن را ادا نماید و چگونگی ظهور و تداوم تاریخی آنها را بیان نماید.
طبیعتاً خاندان با گراتونی را در میان این خاندانها بیش از همه مورد توجه قرار داده است. و رشته مطالب مربوط به آنان تقریباً در تمامی «تاریخ» خورنی ادامه پیدا کرده است.
شاخه سوم که بنابر اقتضای مراحل مختلف تاریخ خورنی به آنها اشاره شده است اسامی کشوهای همسایه ارمنستان و تاریخ این کشورها است.
تاریخ این کشورها هنگامی مطرح میشود که به تاریخ ارمنستان ربط داشتهاند. طبیعتاً منابع موجود درباره این مطالب بسیار گوناگون بودند برخی کتبی – برخی شفاهی و برخی نیازمند تفحص و استدلالی و غیره، اما او با آنچنان چیره دستی این رشتهها را در هم میشکند که در نهایت تصویری کامل و منسجم را ارائه مینماید.
خورنی به هنگام شروع یک مطلب تاریخی تمامی جزئیات را از پیدایش تا تمامی مراحل تکامل و ترقی بیان نموده و کوچکترین موضوعی را از نظر دور نمیکند. مثلاً او تعریف میکند که پادشاه، واقارشاک در آرماویر معبدهایی بنا نهاد و بتهای ماه و خورشید و پیشینیان را در آنجا قرار داد.
پس از آن مورخ در پنج مورد درباره نقل و انتقالات این معابد در زمان پادشاهیهای مختلف و نهایتاً انهدام آن توسط اردشیر بابکان مطالبی را ارائه کرده است.
طبیعی است که اطلاعات خورنی درباره عبادت بتهای پیشینیان توسط پادشاهان، محدود به یک یا حداکثر دو منبع بوده است. اما او این اطلاعات را با در نظر گرتفن تاریخ دوران هر یک از پادشاهان تقسیمبندی کرده و در بخش مناسب به آن آورده است.
خورنی با استفاده از معیار و سبک نگارش فوقالذکر تواسته است «تاریخ ارمنستان» را آنچنان متناسب و سلیس بنگارد که با یک اثر بدیع هنری مانند مجسمه یا بنای مجلل قابل مقایسه است.
البته این بدان معنا نیست که همین هماهنگی را میتوان در مقایسه «تاریخ ارمنستان» و تاریخ واقعی که امروزه براساس منابع دقیق و صحیح تاریخی باز پرداخت و تدوین میشوند مشاهده نمود.
البته باید اذعان داشت که با توجه به کیفیت منبابع مذکور البته طبیعی است که تلاش پیگیرانه خورنی در جهت استفاده بهینهه از این منابع نمیتوانست پاسخگوی توقعات انسان عصر حاضر باشد.
در ارزیابی «تاریخ ارمنستان» خورنی چند نکته اصلی را میتوان نام برد: ابتدا تقسیم دورانهای تاریخی، در این مرحله مورخ خود را به عنوان یک محقق معرفی میکند نه یک وقایع نگار صرف. برای اینکه نگارش او آغاز و پایانی طبیعی داشته باشد، خورنی پیدایش متلها و بویژه ملت ارمنی و سقوط دولت باستانی آرشاکونی (اشکانی ارمنی) را انتخاب میکند و تمامی آن دوران را به سه دسته تقسیم کرده و هر قسمت را در یک کتاب جمعآوری مینماید.
خورنی توجه خاص به امر مرزبندی محتوای جلد اول و دوم مبذول داشته است.
اگر صرف نظر از نیاز تقسیم مطلب به چند جلد فقط پیشرفت وقایع را دنبال کنیم، درمییابیم که از نظر خورنی دوران جدیدی برای تاریخ ارمنستان از پادشاهی و اقارشاک آغاز میشود. این دوران همان ابتدای شروع سلسله اشکانی ارمنین است که مورخ آنرا از نیمه قرن دوم قبل از میلاد قلمداد میکند. اما مورخ مرز دو کتاب را براساس لشکرکشی و استیلای اسکندر مقدونی قرار داده است.
این مورخ متفکر با استفاده از دلایل غنی و پیامدهای واقعه مذکور، تاریخ ارمنستان را مورد بررسی قرار داده است و تاریخ ارمنستان را تنها به عنان جرئی از تاریخ جهان عصر خود مورد مطالعه قرار داده است.
از نظر گاهنگاری جهانی، لشرکشی اسکندر مقدونی یکی از تحولات مهم و نقاط عطف تاریخ جهان به شمار میرود که آغازی برای استیلای فرهنگ هلنیستی است.
دورانی که به سبب تلفیق دو گروه منفک و مجزای شرق و غرب پیشرفتهای چشمگیر اقتصادی و فرهنگی را با خود به همراه آورد و بخوبی سابقهای سبب تسریع جریان تاریخ گردد.
پذیرش مسیحیت در ارمنستان به هنگام پادشاهی تیرداد بزرگ مرز تمایز بین جلدهای ۳٫۲ کتاب «ارمنستان» خورنی است.
در نگاه اول چنین به نظر میرسد که این پدیده مهم مربوط به تاریخ داخلی ارمنستان است و در اینجا فقط مسائل مربوط به ارمنستان مطرح میشود اما در حقیقت آغاز قرن پنجم که با پیروزی مسیحیت در زمینه ایدولوژی همراه است (نه فقط در ارمنستان بلکه در سراسر امپراطوری روم) به منزله دوران تولد فئودالیزم محسوب میشود که در هر کشوری چهرهای منحصر به فرد اما انعکاسی شبیه به هم را داشت.
این قضیه در ارمنستان سبب شکلگیری پیکارهای خونین بین حاکمان فئودالی و حکومت مرکزی شد.
اهمیت تاریخ خورنی محققاً بیش از همه در زمینه رعایت شیوه گاهنگاری منعکس شده است چرا که (تواریخ بدون در نظر گرفتن گاهنگاری بیارزش است) به همین جهت خورنی از دیگر مورخان قرن پنجم که در استفاده از گاهنگاری در تاریخ خود سهلانگار بودهاند متمایز میشود. البته خورنی در جلد اول کتاب خود جزئیات گاهنگاری را رعایت نکرده است که احتمالاً دلیل آن عدم وجود چنین جزئیاتی در منابع مورد استفاده اوست.
به همین جهت او تنها به وسیله مقایسه حاکمان ارمنی هم دوره با حاکمان کشورهای همسایه نوشته خویش را مدلل نموده است.
از ابتدای جلد دوم شیوه نگارش خورنی به طور قطعی و ریشهای تغییر میکند. و جلدهای ۳٫۲ تماماً براساس شبکهای از گاهنگاری قاطع و مدلل شکل میگیرد.
البتهاین امر بدان معنا نیست که جداول جداگانهای در اختیار خواننده قرار بگیرد بلکه به وسیله دادههای تاریخی و گاهنگاری در تمامی کتاب او پراکندهاند.
نظام گاهنگاری داخلی اثر خورنی مانند «تاریخ» او روان، قاطع، دارای همبستگی و تطبیق و بدون کاستی است.
اثر او با استفاده از متدهای یکسان از منابع مختلف جمعآوری، انتخاب، طبقهبندی و تنظیم شده است. نظام واقعی آن در اساس دارای ریزهکاریهای متعدد و موثق است اما در گاهنگاری آن در برخی موارد لغزشهایی گاه جدی و کاستیهای چشمگیری دیده می شود که دلیل آن نقص منابع مورد استفاده مورخ بوده است.
اثر خورنی، علیرغم کاستیهای موجود در گاه نگاری، یکی از دستاوردهای بزرگ تاریخنگاری ارمنی است.
در جامعه ارمنی خورنی اولین کسی است که با تطابق زمانی دورههای خاص اقدام به ایجاد گاهنگاری در تاریخ نموده است و با این اقدام تأثیر بسزایی بر مورخان پس از خود نهاده است. بخشهایی از گاهنگاری خورنی هم اکنون نیز در تنظیم گاهنگاری علمی تاریخ ملت ارمنی مورد استفاده قرار میگیرد.
«تاریخ ارمنستان» خورنی محتوی شواهد تاریخی فراوانی است که اکثراً به دوران مهم تاریخ ملت ارمنی مربوط میشود.
با در نظر گرفتن جدید بودن این علم در آن زمان، ارزش اسناد آن گنجیه دو چندان میشود و ارزیابی آن بسیار دشوار میگردد.
در این زمینه مثالی مطرح میکنیم: خورنی به منظور مشخص شدن اولین حکومت ارمنی و چگونگی جریان تکامل آن دلایل مهمی ارائه کرده است که این مطالب کهن فقط توسط خورنی بیان شدهاند.
او درباره تشکیل اولین حکومت ارمنی در اواخر قرن هفتم قبل از میلاد در زمان بارویر مطالبی را نقل کرده است که براساس فرضیات محققان این مطالب با اطلاعات منابع غیر ارمنی (یونانی و میخی) مطابقت دارند.
اطلاعات آن زمان راجع به وقایع نابودی آشور توسط مادهای قدرتمند و همپیمانانشان بابل است. بر طبق گفتهی خورنی بارویر حاکم ارمنی به پاس آن پیروزی از پادشاه ماد تاج دریافت کرد.
اسناد دیگر تاریخ خورنی مربوط به مراحل تکامل حکومت ارمنی در اواسط قرن ششم قبل از میلاداست. زمانی که مرزهای سرزمین کوهستانی ارمنستان وسعت یافته و ارمنستان به کشوری بزرگ تبدیل شده بود.
در این دوران شاه برواندپیس از اوپسش تیگران بر ارمنستان حکومت میکردند تیگران هم پیمان کورش کبیر نابود کننده سلسله مادها و موسس سلسله هخامنشی ایران بود. تیگران همچنین نبرد پیروزمندانهای علیه آژدهاک پادشاه مادی انجام داده بود. این اطلاعات خورنی با اطلاعات موجود در «گیوروپدیا» اثر گزنفون نویسنده یونانی قرن چهارم و پنجم قبل از میلاد مطابقت دارد که در آن پادشاه و پادشاهی ارمنستان، پسر او تیگران، دوستی تیگران با کورش و جزئیات دیگری دباره آنه به تفصیل بیان شده است.
اطلاعات خورنی درباره تلاشهای واقارشاک به عنوان نماینده سلسله آرشاکونی به منظور تشکیل حکومت و جلوس بر تخت پادشاهی نیز دقیق بوده و از اهمیت خاصی برخوردار است. او در این قسمت راجع به نهادهای دلوتی ارمنستان کهن از جمله دربار – سپاهیان عدلیه و دیگر موسسات دولتی اطلاعاتی ارائه مینماید و بلاخره اطلاعات دقیق راجع به مرحله نهایی موجودیت دولت ارمنی قدیم از لحظه تقسیم هایک بزرگ بین بیزانس و ایران (۱۳۸۷) تا افول سلسفه آرشاکونی (۴۲۸ م) را مدیون موسی خورنی هستیم.
خرونی اطلاعات ارزشمندی درباره تضادهای موجود بین جامعه شهری و روستایی ارمنستان کهن حفظ نموده است. او در اینجا ایجاد مرز بین زمینهای متعلق به روستاها (یعنی مجامع آزاد روستایی) مزارع و باقات (مزارع خصوصی) توسط ارتاشس را تعریف میکند و معنای سنگ مرزهای ایجاد شده توسط آرتاشس را توضیح میدهد که به وسیله آن صفحه جدیدی از پیشرفت شیوههای مالکیت بر زمین در ارمنستان کهن ارائه میگردد.
بدین ترتیب خورنی یکی از انواع اقتصاد فردی را معرفی میکند (تحت عنوان داستاگرد) که باز هم در بین منابع مربوط به ارمنستان منحصر به فرد است و اطلاعاتی راجع به آن محفوظ مانده است که در آن مزارع بردههایی تحت عنوان خادم به کار اشتغال داشتند. این اطلاعات واقعی و خارقالعاده در خدمت تحقیق و مطالعه اقشار اجتماعی ارمنستان کهن است.
در آخر میپردازیم به یکی از هدایای بزرگی که خورنی در اثر خویش حفظ نموده و به ملتش اهدا کرده است. این هدیه نمونههایی از خدایان باستان و دین بتپرستی و باورهای مردمی است. هایگ – آرام – آرایقستیگ – تورک – آستقیک و غیره این اسامی و افسانههای آمیخته به آنان مربوط به اعماق تاریخ و دورن بتپرستی و باورهای کهن ارمنیان است. اینها نشان میدهند که ارامنه قبل از آرمازاد – واهاگن – آناهید – مهر و دیگر خدایان که نامهای ایرانی دارند خدایانی مقتدرتر و کهنتر داشتهاند که این تجلی فرهنگ کهن و ویژه آنان است.
سرود ایزدواهان که دارای قدمتی هزاران ساله است توسط خورنی ثبت شده و به لطف او به ما رسیده است. همچنین نمونههای فرهنگ شفاهی عامیانه نیز دارای اهمیت بسیارند. براساس این شواهد معلوم میشود که پیش از ساسونستی دیویت ارمینان دارای حاسه دیگری بودهاند.
خورنی نمونههایی از سرودهای حماسی را درست به همان ترتبی که از آواز خوانهای محلی شنیده است به ثبت رسانیده و به حافظه تاریخ سپرده است.
البته لازم به ذکر است که رودهای «آرتاشس و ساتنیگ»، «آرتاشس و آرتاوازد» و دیگر سرودهای حماسی که توسط خرونی حفظ شدهاند نه تنها نمونههایی از فرهنگ شفاهی مردمی بلکه گنجینههایی برای شناخهت زبان کهن ارمنی قبل از قرن پنجم نیز محسوب میشودند.
«تاریخ ارمنستان» از یک سو ثمره نبوغ مؤلف خویش است و از سوی دگیر تعهد عمیق و نجیبانه وی را در هر سطر از صفحات خویش منعکس مینماید.
بر همین اساس تکتک مطالب تاریخی از ابتدا تا انتهای اثر خورنی رنگ تراژدی دارند و نشانگر حس وطنپرستی او هستند.
مؤلف در بخش نهایی تاریخ خویش به گونهاس مسنجمتر در وصف اوضاع اسفناک کشور مرثیه تلخی را از سقوط آداب و رسوم، آزادی افسار گسیخته نفسانیات، بیمسئولیتی افراد و پیامدهای آنها سروده است و در خاتمه بهبودی وضعیت کشور را آرزو نموده است.
مرثیه سرایی خورنی منشأ در دو گانگی تمایلات سیاسی و امیدهای او بین دو نیروی حام دارد.
از یک سو امراء (ناخاراها) که مورخه امکان انسجام و تبلور توانائیهای حال و آینده ملت خویش را در آن میدید و از سوی دیگر حکومت پادشاهی مرکزی که وظیفهاش متحمد نمودن اقشار مختلف علیه دشمن خارجی بود و بر همین اساس نمیتوانست از جانب مورخ نادیده گرفته شود.
اگرچه اغلب او درباره برخی از پادشاهان منتقدانه سخن میگوید اما اکنون آن دو نیرو در پی سیاست تضعیف کننده ارمنستان از جانب دو نیروی قدرتمند خارجی ایران و بیزانس در دو جناح متافوت و نزاعی خونین قرار داشتند و خواسته یا ناخوساته به تحقق سیاست تضعیف ارمنستان کمک میکردند که سرانجام این نزاع به نابودی استقلال کشور انجامید.
در این برهه زمانی تلاش مورخ آغاز شد او سعی نمود با نیروی تحلیل وقایع تاریخی راه برون رفت از بغرنجیهای عصر خود را نشان دهد و واقعیتهای تلخ را با زبان تاریخی بیان نماید تا بدین ترتیب شکستهای گذشته موجب عبرت آیندهگان شود. این هدف او به طور کامل تحقق نیافت و کتاب «تاریخ ارمنستان» او در قرون وسطی کتاب درسی مدارس ارمنی شد و در تربیت و تحصیل دهها نصل از جامعه ارمنی تأثیر به سزایی نهاد.
بدین ترتیب تفکر علمی – سیاسی قشر روشنفکر متبلور شد و تمامی خصوصیات نیک انسانی و شجاعت گذشتگان سرمشق ملتی گردید که راه سختی را در پیش رو داشت.
موسی خورنی تأثیر عظیمی بر تفکر تاریخ شناسی ارمنی در قرون وسطی نهاد و تقریباً تمامی مورخان بعد از او از اثر او بهرهبرداری نمودهاند.
امروزه تاریخ خورنی موضوع مطالعه علم جهانی شده است.
دانشمندان انگلیسی – ایتالیایی – آلمانی – فرانسوی – روسی و دیگر کشورهای جهان آن را مورد مطالعه قرار می دهند و این اثر به زودی ترجمه انگلیسی آن نیز به چاپ خواهد رسید چرا که مورخ تاریخ خود را نه فقط در چهارچوب تنگ گذشته تاریخی یک ملت بلکه در حیطه فراگیر تاریخ منطقه و جهان بررسی نموده است.
اثر خورنی مشتمل است بر تاریخ ارمنستان و تاریخ تمامی کشورهایی که به گونهای با ارمنستان در ارتباط بودهاند این اثر برای مطالعه دنیای متمدن آن زمان: بابل قدیم، آشور، فلسطین، اورارتو، ایران هخامنشی، یونان، روم قدیم، کشور پارت، ایران ساسانی، بیزانس، شام، گرجستان، آقوانک، قفقاز شمایل، سلوکیان به عنوان یک منبع قابل اعتماد همواره مطرح بوده و هست.
او جایگاه و مکان ملت خویش را در پهنه تاریخ به خوبی درک کرده است و برای توصیف خلقیات این ملت مغرور و جاویدان گفته است: اگرچه قومی کوچک و کم شمار هستیم با نقصان در قدرت که پادشاهیمان بارها به دست دیگران تسخیر گردیده است اما در کشور ما نیز کارهای شجاعانه پرشمار انجام شدهاند که در خور ثبت و به یادگار نهادن (برای نسلهای بعد) هستند.
یکی از این «کارهای دلیرانه» بدون شک کتاب «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی است.
گوریون
گوریون مولف اولین کتاب ارمنی است .وی زندگینامه مسروپ ماشتوتس و تاریخچه ابداع الفبای ارمنی را تدوین کرده است .او از شاگردان ارشد ماشتوتس بود.
در مورد زندگینامه و سال تولد گوریون اطلاعت چندانی در دست نیست. بنابر اخبار موجود او از شاگردان مسروپ بوده و در مدرسه عالی واقارشاپات اولین مدرسه ارمنی تحصیل کرده است.
پس از اتمام دوران تحصیل او به همراه دوستانش به منظور فعالیتهای آموزشی به ولایات ارمنستان فرستاده شد.
گوریون به همراه یکی از دوستانش به نام قوند در سال ۴۲۴ میلادی با هدف مهارت یافتن در زبان وتاریخ یونان و انجام کارهای ترجمه، احتمالاً به پیشنهاد مسروپ به کنستانتینوپل رفت. این دو در آنجا به دیگر شاگردان ماشتوتس،یعنی هوسپ پاقناتسی و یزنیگ گوقباتسی ملحق شدند.
گوریون در این باره گفته است:«از سرزمین مان ارمنستان با چند نفر از برادران به جانب یونان آمدیم که نام اولین قوند بود و دومی من گوریون بودم و در شهر قسطنطنیه وارد شدیم. در آنجا به انجام امور روحانی پرداختیم[کارترجمه]».
آنها پس از تکمیل آموزش و فراگیری به وطن بازگشتند. گوریون در وطن کار تبلیغاتی را ادامه داد او پس از مرگ مسروپ ماشتوتس به فکر نوشتن بیوگرافی او افتاد. بنابر گواهی گوریون :« درحالیکه من در ذهنم احوال ماشتوتس را مرور می کردم از جانب شخصیتی محترم به نام هوسپ یکی از شاگردان ماشتوتس بود به من توصیه انجام همین کار رسید. در این حین تشویق هم شاگردان دیگر هم رسید. بنابراین من ،گوریون با وجودیکه شاگرد ویژه مسروپ و از همه کوچکتر بودم تسلیم شدم و کار را بدون اتلاف وقت آغاز کردم.»
گوریون کتاب خویش را « تاریخچه اعمال عالم ، معلم و مترجم فقید ما مسروپ ماشتوتس و وفات او » یا به اختصار« اعمال ماشتوتس » نامید و به احتمال زیاد آن را طی سالهای ۴۵۰-۴۴۳ میلادی نوشت. این کتاب به دو گونه خلاصه و مشروح منتشر شده است. برخی از نوع مختصر و برخی از نوع مفصل استقبال نموده اند. اکنون به طور قطع ثابت شده است که نمونه مفصل به قلم گوریون بوده است و نمونه خلاصه در قرون ۶ الی ۹ میلادی با بهره برداری از «تاریخ ارمنستان» موسی خورنی با تغییراتی نسبت به نمونه مفصل نوشته شده است.
درکتاب گوریون پس از پیشگفتار ، مقدمه مفصلی درباره حد مجاز سخن گفتن از اعمال مردان بزرگ نوشته شده است. درنگاه اول به نظر می رسد که این مقدمه ربطی به موضوع اصلی ندارد و شاید به همین دلیل درنمونه خلاصه این مقدمه حذف شده است اما با عنایت به موقعیت زمانی که گوریون در آن قرار داشته می توان متوجه هدف او شد. چرا که در آن زمان لفظ اعمال فقط در مورد مقدسین بکار می رفت به ترتیبی که در ادبیات مذهبی مسیحیت «اعمال بارسق گساراتسی»،«اعمال هوهان وسگه بران»،« اعمال گریگور نازیازاتسی – سقبستدوس» و دیگران معروفند. مسروپ در زمره این مقدسین نبود اما گوریون لفظ اعمال را در مورد او به کار برده است و این به دلیل کار عظیم مسروپ یعنی ابداع حروف ارمنی بوده است.
پیش از ابداع الفبای ارمنی مراسم مذهبی در کلیساهای ارمنستان به زبان آشوری و یونانی انجام می شد، خصوصاً روحانیون آشوری به پشتیبانی دربارساسانی ایران به درجات بالایی رسیده بودند. ابداع حروف و موعظه به زبان ارمنی ارزش و اعتبار آنها را کم کرد به همین دلیل آنها با استفاده از موقعیت و نفوذ خود به مبارزه برخاستند. گوریون نیز به منظور جلوگیری از حملات و تحدیدات آنان این مقدمه را نوشته است. پس از مقدمه متن اصلی کتاب آغاز می شود که شامل شرح احوال خانواده و تحصیلات ماشدوتس ، فعالیتهای مسروپ در دربار ، فعالیتهای تبشیری او در ایالت گقتن و ابداع حروف الفبای ارمنی است.
گوریون روند ابداع حروف را باشرح ریزه کاریها و تاثیرات مهم سیاسی و فرهنگی آن توصیف نموده است. قشر روحانی و حکومتی جامعه ارمنی ضرورت ابداع حروف را کاملاًََ درک می کرد، هنگامیکه مسروپ و ساهاک افکار خویش را نزد پادشاه ورام شاپوه مطرح کردند او از وجود حروف ارمنی نزد روحانی آشوری به نام دانیل خبر داد.
ورام شاپوه شخصی را به نام واهریج نزد هابل یکی از اقوام دانیل فرستاد تا حروف را بیاورد.مدتی پس از تدریس حروف ، کاستیهایی مشخص شد که مهمترین آنها مطابق نبودن حروف با نظام آوایی ارمنی بود بدین ترتیب مسروپ مسیولیت ابداع حروف ارمنی را به عهده گرفت. به همین منظور او با شاگردانش به یدسیا و ساموساد در آشور رفت و در آنجا به تلاش و کوشش درجهت تحقیق این امر پرداخت.
بر اساس نوشته گوریون :« مسروپ دریدسیا با دست متبرک پدرانه خویش حروف الفبای ارمنی را به مثابه موجودات متعالی و جدید خلق نمود».
مسروپ پس از ابداع در ساموساد به کمک یک خطاط یونانی به نام هرو پانوس حروف را از لحاظ تناسب و اصول نوشتاری و زیبایی شناسی طراحی کرد و فرم بخشید.سپس به همراه دوتن از شاگردانش به نامهای هوهان از ناحیه یگقیاتس و هوسپ از خاندان باقین اقدام به کار ترجمه نمود.
گوریون صحنه استقبال با شکوه مردم از مسروپ را به هنگام بازگشت از ساموساد و آوردن حروف ارمنی به زیبایی توصیف کرده است.« وقتی مسروپ به پایتخت نزدیک شد شاه و جاثلیق به همراه سرداران سپاه از شهر خارج شدند و نزدیک رودخانه «راه» بیرون از شهر ازآن عالم بزرگوار استقبال کردند و با خواندن سرودهای مذهبی و آوازهای شادی بخش او را تا شهر همراهی کردند و روزهای متعددی رادر جشن و سرور گذراندند.»
سپس گوریون به نقل فعالیتهای ماشدوتس در پهنه های آموزش و ترجمه در واقارشاپات و ولایات دیگر ارمنستان پرداخته است.
پس از ابداع حروف الفبای ارمنی ابتدا ماشدوتس راهی نواحی شمال شرقی آرارات می شود جاییکه تعلیم الفبا به ساکنان آنجا مشکل بود.« نه فقط به دلیل رفتار غیر انسانی و خشن آنها بلکه به واسطه لهجه نامفهوم و نامأنوس آنان» در گقتان ، سیونیک ومناطق دیگر آداب و رسوم بت پرستی ( دین آبا و اجدادی ) حکمفرما بود. بر اساس گفته های گوریون می توان چنین نتیجه گیری کرد که ابداع حروف الفبای ارمنی اهرمی در خدمت دعوت بت پرستان به مسیحیت و سبب ساز تحکیم این دین در ولایات ارمنستان بود.
گوریون از ساهاک پارتی یکی از چهره های فرهنگی ، مذهبی و سیاسی ارمنی در قرن پنجم و شریک کار عظیم مسروپ به تفصیل سخن گفته و او را به عنوان پرچم دار فرهنگ ارمنی معرفی کرده است. زیرا با کمک و تشویق مستقیم او رویای ابداع حروف ارمنی تحقق یافت.از فعالیتهای ادبی ساهاک می توان به اثر« قوانین کلیسا» دو رساله و چند سرود مذهبی منسوب به وی اشاره کرد.
ساهاک پارتی و مسروپ ماشتوتس از اولین مترجمان هستند. علاوه بر این دو اسقف هوسپ ، قوند یرتس – هوهان یگقتساتسی – یزنیگ گوقباتسی – گوریون و دیگران نیز جز اولین مترجمان برشمرده می شوند. اما بر اساس شواهد ساهاک پارتی پیش از همه به کار ترجمه مشغول بوده است.به شهادت گوریون – ساهاک پارتی ابتدا کل کتابهای مذهبی و آثار زیادی از پیشوایان مقدس دینی را از زبان یونانی به ارمنی برگردانده است سپس به همراه یزناگی به بازنگری ترجمه های شتابزده اولیه پرداخته است و با آوردن برخی مثالها صحت آنها را تایید کرده است. درباه این چهره مشهور، موسی خورنی ، لازار پارپی و برخی مولفین دیگرنیزسخن گفته اند و یک مورخ گمنام در کتابی به نام « تاریخ معلم بزرگ مسروپ و جاثلیق ساهاک مقدس» به ارایه شرح حال این بزرگان پرداخته است . اما ارزشمند ترین سخن را گوریون شاگرد ساهاک و مسروپ بیان کرده است.
اگرچه هدف گوریون تنها دادن اخبارفعالیتهای مسروپ ماشتوتس بوده است اما در کتاب او اطلاعات ذیقیمتی درباره زندگی اجتماعی و سیاسی داخلی ارمنستان نیز به چشم می خورد.
« اعمال» با قطعه ای از تقویم تاریخ خاتمه می یابد که این اولین مورد ثبت تقویم د رتاریخ نویسی ارمنی است.
اثر گوریون بیانگر چه چیزی است؟ آیا نوشته ای معمولی در مورد اعمال ماشتوتس یا وقایع تاریخ است؟ اگرچه این اثر به نام «اعمال» معروف است و حاوی مطالب زیادی در مورد این قبیل امور می باشد اما بیشترین مسیله ای که نظر خواننده را به خود جلب می کند جنبه تاریخی کتاب یعنی تاریخچه ابداع حروف الفبای ارمنی و زندگی مسروپ ماشتوتس است.
در واقع اثر گوریون تنها منبع قابل اعتماد درباره آغاز کتابت و ابداع حروف ارمنی است نویسندگان بعدی قسمت اعظم اطلاعات خودشان را در مورد این وقایع از اثر گوریون کسب کرده اند.
همانطور که ذکرشد گوریون از شاگردان ماشتوتس بوده و بلافاصله پس از مرگ او و در زمان حیات دیگر شاگردان مسروپ، کتابش را نوشته است. بنابراین تمامی اطلاعات داده شده توسط گوریون مورد استناد وقابل اطمینان است.
مانوک آبقیان یکی از ارمنی شناسان نامدار درباره زبان نوشتاری گوریون می نویسد: زبان نوشتاری در سراسر کتاب یکنواخت نیست گاهی مختصر و گاهی مطول است.
گوریون در اثر خود به منظور به تصویر کشیدن وقایع اطلاعات وتوضیحات مبهمی را بکار برده است همانطور که گوریون ، خودش می گوید :« اغرارق آمیز».
نوشته وی اغلب به دلیل پاراگرافهای طولانی واطاله کلاً او عدم وجود قوانین دستوری لازم دارای نقاط مبهمی است.
گاهی کلمه ای ضروری حذف شده و گاهی به جای یک جمله کلمه مرکب جدیدی ایجاد و جایگزین شده است همچنین بکار گیری لفظ های استعاره در آن فراوان به چشم می خورد.
علی رغم توضیحات فوق اثر گوریون از لحاظ زبانشناسی بسیار ارزشمند است. زیرا اولین اثر در دوران زبان نوشتاری ارمنی محسوب می شود که هم از نظر واژه گان و هم از نظر تفکر زبان و هم از نظر ارایه زبان گراپار به عنوان جلوه ای کلاسیک از زبان کهن ارمنی به شمار می رود . آیا آثار دیگری از گوریون وجود دارد یا نه. مشخص نیست، اما همین یک اثر به تنهایی کافیست تا او را در زمره تابناک ترین چهره های تاریخ نویس ارمنی قرار دهد و بیهوده نیست که او را «گوریون نابغه» ، «اعجاب انگیز» ،« سعادتمند» نامیده اند و به دیگر صفات عالی متصف کرده اند.
در قرن ۱۷ یکی از فعالین نامدار انتشارات ارمنی به نام وسکان یروانتسی «اعمال ماشدوتس »را به زبان لاتین ترجمه کرده است. کتاب گوریون چاپهای متعددی دارد، این کتاب به زبانهای بسیاری از ملل ترجمه شده است.
آگاتانگقوس
آگاتانگقوس از نخستین مورخان ارمنی است. کتاب وی به نام «تاریخ آگاتانگقوس» در همان قرون میانه شهرت جهانی بدست آورد.این کتاب به زبانهای اسلاوی،لاتین،گرجی،اتیوپی،عربی، یونانی و غیره ترجمه شده است.
لازار پارپی مورخ قرن پنجم در سطور اولیه کتاب خود قدیمیترین اطلاعات موثق راجع به آگاتانگقوس و محتویات «تاریخ آگاتانگقوس» را دراختیارما قرار می دهد او این کتاب را « کتاب گریگوریس » نامیده است.(تاریخ آگاتانگقوس= کتاب گریگوریس)
سِبِه اُس نیز تاریخ آگاتانگقوس را باهمین نام یاد می کند. اما مورخین دیگر آن را تاریخ آگاتانگقوس می نامند. آگاتانگقوس به زبان یونانی یعنی « پِیِک نیک»یا«فرشته مهربان» .
تاریخ آگاتانگقوس اولین کتاب ارمنی است که به نام « تاریخ ارمنستان » معروف است. این کتاب بسیار قدیمی بوده و منبع مهم ارزشمند تاریخ ارمنستان برای قرن سوم و ابتدای قرن چهارم بشمار می رود.
«تاریخ آگاتانگقوس» شامل تاریخ سلسله پادشاهی آرشاکونی (بعد از پادشاهی واقارش دوم«۱۹۸-۱۸۶») مبارزه ارمنستان با دولت ساسانی ایران ، قدرت وتسلط پادشاه تیرداد سوم«۳۳۰-۲۸۷» بر ارمنستان است.
محتوای کتاب به قرار زیر است:
مقابله و مبارزه طولانی شاهان آرشاکونی ارمنستان در مقابل نفوذ و توطیه دولت ساسانی ایران. اردشیر ساسانی پس از به قتل رساندن اردوان سوم به جای او به تخت سلطنت می نشیند. خسرو پادشاه ارمنستان در مقابل اردشیر ساسانی سالها پیروزمندانه مبارزه کرد،هنگامیکه اردشیر نتوانست درمیدان مبارزه خسرو را شکست دهد به خیله متوصل شد او آناک پارتی را به ارمنستان فرستاد ، آناک با توصل به نیرنگ به خسرو نزدیک شد و پس از برقرار کردن رابطه صمیمانه به هنگام شکار اورا به قتل رساند. وزرای خشمگین ارمنستان آناک و تمامی وابستگان او را نابود کردند اما پس از مدتی اردشیر، ارمنستان را تسخیر کرد و نسل خسرو را نابود نمود.از اقوام خسرو آناک تنها دو پسر به نامهای گریگور و تیرداد نجات یافتند و به نواحی روم فرستاده شدند.
تیرداد پس از بلوغ با حمایت و کمک رومی ها دوباره به ارمنستان بازگشت و برتخت سلطنت نشست، اما گریگور که درقیصریه علوم دینی را فرا گرفته بود به نیت جبران گناه پدر در دربار تیرداد مشغول خدمت شد. گریگور در ارمنستان به تبلیغ دین مسیح پرداخت و ملقب به روشنگر شد، تیرداد شاه ارمنستان که نتوانست او را از دین جدید باز دارد پس از شکنجه های فراوان دستور داد او را به سیاه چال (خورویراپ) در ارتاشات بیفکنند. همزمان با این واقعه راهبه های مسیحی که در سرزمینهای غربی آزار دیده بودند به ارمنستان پناه آوردند و در باغهای نزدیک پایتخت (واقارشاپات) ساکن شدند.
راهبه مومن پیشنهاد ازدواج شاه بت پرست را رد کرد و از دربار گریخت تیرداد که از این برخورد بسیار خشمگین شده بود دستور داد او و همراهانش را به قتل برسانند پس از به قتل رسیدن آنها شاه از کرده خویش بسیار اندوهگین شد ، او به منظور فراموش کردن اندوهش به شکار می رفت اما دچار عقوبت الهی شد،از ارابه به زمین افتاد و قیافه اش مانند خوک شد. تنها کسی که توانست شاه را معالجه کند گریکور بود. این ماجرا سبب شد که تیرداد به دین مسیح ایمان آورد و گریکور را به سمت روحانی ارشد منصوب کند.
هدف اصلی تاریخ آگاتانگقوس بیان خواسته ها و آرمانهای طبقه مذهبی ارامنه بود این کتاب به مثابه سلاحی برای حفظ استقلال کلیسای ارامنه از نفوذ یونانیها و آشوریها در دست آنها بود. بر اساس نوشته مانوک آبقیان « همه چیز در این کتاب این هدف را به دنبال می کند حتی به تصویر کشیدن چهره زشت و کریه تیرداد به منظور تجلی بخشیدن به کلیسا و روحانیون می باشد» . تاریخ آگاتانگقوس منبع مهمی برای مطالعه اعتقادات پیش از مسیحیت درارمنستان است.
در کتاب تاریخ آگاتانگقوس چگونگی مسیحی شدن ارامنه، فعالیتهای مذهبی گریکور روشنگر در ولایات مختلف ارمنستان ، ویران کردن معابد و بتکده ها و بنا نمودن کلیساهای مسیحی توسط گریکور کاملاً توضیح داده شده است. گریکور روشنگر پس از ابلاغ و تعلیم دین مسیح در سراسر کشور ارمنستان به کوه مانیا آیریگ ایالت داراناقیاتس رفت و در آنجا معتکف شد.
نسخه ارمنی تاریخ آگاتانگقوس ، به جز مقدمه به ۵ بخش تقسیم می شود:
۱- خسرو و تیرداد ۲- شرح حال گریکور ۳- شرح حال هریپسیمه
۴- موعظه هاو رویای گریکور ۵- پذیرش مسیحیت در ارمنستان
«تاریخ آگاتانگقوس» با بهره گیری از منابع مختلف نوشته شده است و در آن واقعیتهای تاریخی و افسانه ها در هم آمیخته اند.
شرح حال گریکور ، پذیرش مسیحیت در ارمنستان ، خدایان باستانی ارمنی ، وضعیت جغرافیایی ارمنستان و خاندان امرا(ناخارارها) ، اطلاعات ارزشمند موجود در این کتاب هستند که درمیان اینها پذیرش مسیحیت در ارمنستان اهمیت ویژه تاریخی دارد.
این کتاب از نظر ادبی سرشار از جلوه های غنی حماسی و بخصوص درصحنه های مربوط به تیرداد آرشاکونی و خسرو است. «تیرداد درتمام مدت پادشاهی خویش با آشوروسرزمین ایران جنگید و ضربات مهلکی به آنها وارد ساخت» به همین دلیل در مورد او اینطور گفته شده است « تیرداد مغرور و سترگ با شجاعت خویش بستر رودخانه را تغییر داد و با جسارت خویش حرکت پر ابهت امواج دریاها را در هم شکست ».
تیرداد در تمام سالهای عمرش جنگید و دشمنان را ازدم تیغ گذراند و غنایم جنگی فراوانی بدست آورد. قسمتهایی از ایران را تصرف کرد و سربازان بسیاری از هونها به اسارت گرفت. او سواره نظام یونان را رهبری کرد. زیرا به راستی سترگ بود ، هم از نظر قدرت ، هم از نظر زره رزمی و هم مکنت و داشتن اندام تنومند و قوی.
الهامات شبانه گریکور نمونه زیبایی از جلوه های هنری کتاب «تاریخ آگاتانگقوس» است این الهامات درباره بنا کردن کلیساها است.
« من در رویا دیدم که آسمان شکافته شده بود و نوری از آسمان به زمین می رسید در داخل این ستون نور سپاه عظیمی از موجودات انسان نمای بالدار با بال آتشین همچون ذرات گرد وغبار موج می زد». بخصوص تفکر مبتنی بر منطق، تصاویر زنده و پویا ، سبک خاص حماسی روایات ارزش هنری این کتاب را بیشتر می کند.
تحقیقات علمی راجع به تاریخ آگاتانگقوس در قرن ۱۸ شروع شد، زمانیکه ترجمه های یونانی و لاتین آن به چاپ رسیدند. اولین چاپ تحلیلی نسخه ارمنی این کتاب درونیز درسال ۱۸۳۵ طبع شد و شکل گیری تفکر تحقیقی در آرمنولوژی همراه ظاهر شدن آثار تحلیلی درباره این کتاب بود.
نقاط اساسی مورد بحث درباره این کتاب مربوط است به زمان تالیف و شخصیت مولف آن و همچنین ارتباط متقابل ترجمه های یونانی و دیگر ترجمه های آن و نیز محتوای قسمتهای مختلف کتاب ، منابع مورد استفاده مولف و همچنین ارتباطات متقابل آگاتانگقوس، گوریون، و مولفین دیگر.
تحقیقات بسیاری توسط و.لانگلوان، آ.گوتشمیدت، ح.تاشیان، ب.سرکیسیان، گ- در- مگردچیان،نورایربیزانسی و دیگران انجام شده است که درنهایت نتایج آنها به موارد ذیل منتهی می شود.
به شهادت لازارپارپه تسی و دیگر مورخین معاصر آگاتانگقوس کتاب گریکوریس اواسط قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به دست آگاتانگقوس ارمنی نوشته شده است.
احتمال دارد که تاریخ آگاتانگقوس علاوه بر منابع ارمنی، دارای منابع یونانی نیز باشد. ترجمه یونانی این کتاب باعث اشتهار آن شده است زیرا ترجمه های بعدی از روی ترجمه یونانی آن انجام شده است.
در قرن دهم سیمون متساپراستس خلاصه کتاب آگاتانگقوس را در کتاب یونانی خود به نام « تذکره نامه قدیسین» وارد کرد که این خلاصه به گرجی و اسلاوی نیز ترجمه شده است. نسخه یونانی ترجمه های متعددی به عربی دارد که یکی از آنها ترجمه کاملی است که اخیراً کشف شده است . در اینجا بخش مربوط به شورش اردشیرکه تنها در نسخه یونانی هست وجود ندارد. این نه تنها مبین ترجمه بودن عربی از نسخه کهن یونانی است بلکه بدون تردید اعلام می کند که نسخه یونانی هم سابقاً این قسمت را شامل نمی شده است. اگرچه ترجمه های عربی به واسطه ترجمه یونانی ( و شاید ترجمه قبطی که برما معلوم نیست ) به نسخه ارمنی مربوط می شوند اما خود مبنای ترجمه حبشی این کتاب بوده است.
در ابتدای قرن بیستم درلیسبون خلاصه تاریخ آگاتانگقوس بر اساس دستخط قرن پانزدهم به زبان حبشی چاپ شده. یک قطعه ادبی گرجی نیز از نسخه ارمنی ترجمه شده است.
بنابراین می توان ترجمه تاریخ آگاتانگقوس را به صورت زیر خلاصه نمود:
۱- متن اصلی ارمنی که در دسترس ما قرار دارد در اواسط قرن پنجم نوشته شده است.
۲- ترجمه یونانی تقریباً در اواخرقرن ششم صورت گرفته و شرح شورش اردشیر بعدها به آن اضافه شده است.
این ترجمه در قرن دهم توسط سیمون متساپراستس خلاصه و چاپ شده است و سپس به زبان اسلاوی و گرجی ترجمه شده است. ترجمه خلاصه لاتین بر اساس ترجمه یونانی صورت پذیرفته است.
۳-حدوداً درقرون ۹ الی۱۰ از یونانی به عربی و از عربی به حبشی ترجمه شده است که اساس همه آنها متن ارمنی بوده است.
مجموعه دیگری از سلسله ترجمه ها نیز هست که هنوز متن ارمنی آن کشف نشده است.
این مجموعه در بین مطلعین و ادبا با نام «تذکره» شناخته می شود.
بر اساس تحقیقات مشخص شده است که در قرن پنجم دو نسخه تفاوت ارمنی موجود بوده است که این دو نسخه از طرف دو جناح کلیسای ارمنی تدوین شده است.
یک نسخه مربوط به کلیسای ارمنی متمایل به غرب یا یونان ( خاندان لوساووریچ) است که دردسترس ما می باشدو نسخه مقدم تر تالیف جریان متمایل به آشوری یا جنوبی است که به دلایل مختلف و دراثر مرور زمان به فراموشی سپرده شده است. این دو تالیف اساساً مطلب واحدی را در بر دارند و آن شرح وقایع تاریخ ارمنستان در قرن سوم و اوایل قرن چهارم است.
درحدود ۳۰ دست نویس از تاریخ آگاتانگقوس در دسترس می باشد که بیش از ۲۰ نسخه آن در ماتناداران ایروان نگهداری می شود.
به عقیده تاشیان قدیمیترین دستنوشته موجود مربوط به قرن نهم است که اصل آن در کتابخانه مخیتاریان ونیز نگهداری می شود. در این کتاب بخش هایی از مقدمه وجود دارد و تا بخش « اجتهاد» نیز میرسد. اما بخش پایانی بعضی تاریخچه مسیحی شدن در آن نیست .
کتب مربوط به قرن سیزده در ماتناداران ایروان نگهداری می شود که ارزشمند ترین آنها دستنوشته سال ۱۲۵۴ پاریس است.
تاریخ ارمنستان آگاتانگقوس اولین با در سال ۱۷۰۹ میلادی در قسطنتنیه به چاپ رسید، بر اساس این چاپ و یک دستنوشته بدون تاریخ چاپ دوم نیز درهمین شهر صورت پذیرفت. سپس در سال ۱۸۳۵ در ونیز با تطبیق چند دستنوشته کتاب دیگری به چاپ رسید دو نسخه طبع ونیز و تفلیس چاپ مجدد این کتابها بود .
متن تحلیلی و تحقیقی تاریخ آگاتانگقوس در سال۱۹۰۹ میلادی به وسیله گ.دمیرچیان و س. گانایانتس تهیه و چاپ شد.
در ماتناداران واقاراشاپات پاره های متعدد موجود و ۱۲نسخه دستنویس مقایسه شده اند و یک مجموعه اصیل برای احیای متن اصلی تاریخ آگاتانگقوس آماده شده است.
متن اصلی تاریخ آگاتانگقوس به زبان گراپار ( ارمنی قدیم) است ودر قرون گذشته به زبانهای فرانسوی و ایتالیایی ترجمه شده است.
ترجمه ایتالیایی آن توسط مخیتاریان های ونیز و ترجمه فرانسوی آن توسط و.لانگلوان از ترجمه ایتالیایی برگردان شده است. که در این ترجمه ها اصول علمی و محتویات مذهبی ترجمه نشده اند و بسیاری از بخشها خلاصه شده اند.
تاریخ آگاتانگقوس با زبان گراپار اولیه یا زبان عصر طلایی (تا۴۶۰ میلادی) نگاشته شده است.و این به آن معناست که تاریخ آگاتانگقوس اولین رشته از زنجیره ای است که ازآگاتانگقوس – پاوستوس بیوزاند – یقیشه – لازار پارپه تسی – سبه اوس- قوند و دیگران تشکیل شده است بطوریکه در این کتب هر یک از مورخین تقریباً سخن مورخ پیش از خود را ادامه می دهد. این کتاب حداکثر تا تاریخ ۴۶۰ میلادی مدون بوده است.
تحقیق درباره «تاریخ ارمنستان» آگاتانگقوس هنوز به پایان نرسیده است در این زمینه در بین نسخ خطی گاه گاه نسخه های جدیدی به زبانهای مختلف یافت می شود که می توان در آنها نکات جدیدی را کشف کرد.
مهربانی های شما